یادداشت dream.m
1404/4/22
بارت به نقل از ژید:《هر مرگ آنگاه کامل میشود که تمام شاهدان آن مرگ نیز بمیرند.》 شاید این همان دلیل ناخوداگاهیست که مارا بر آن میدارد تا از مرگ عزیزانمان بنویسیم و بگوئیم، این آرزوی ابدی کردن نام و خاطراتشان و ناتمام ماندن داستان مرگشان. . . درباره کتاب "خواب و خاموشی" از شاهرخ مسکوب: سه مرثیه برای سه دوست ( سهراب سپهری، هوشنگ مافی، امیرحسین جهانبگلو ) جز فصلی که درباره سهراب بود ، دو بخش دیگه جنبه ادبی خاصی نداشتند و بنظر فقط درد دل خودمانی ، یا مونولوگهای مسکوب بود با خودش . یا با آن رفیق از دست رفته ، همان کسی که پاسخ نمیدهد ولی هست... . . گفتم بخونمش شاید با خوندن مواجهه آدمهای دیگه با مرگ عزیزانشون بتونم سر پا ایستادن رو یادبگیرم ، اما فایده نداشت. حداقل به درد من نخورد. برای هدفی که من داشتم یعنی کاری نتونست بکنه. این آدمها به سن پیری رسیدن، عشق کردن توی زندگی، شیرهی اونو تا ته مکیدن، و دوره طولانی بیماری و بدشکلی رو پشت سر گذاشتن. پس مرگشون هم دور از انتظار نبوده . اصلا قابل مقایسه نبود. دلم باز نشد حتی بیشتر هم گرفت . . . حالا تو هم به سنگینی کوه خوابیدهای. در خواب و خاموشی با کوه و زمستان و در عدم با هستی یکی شده ای . تقلای من بی ثمر است. این خواب عمیق را نمیتوان آشفت. تو به ندای من جواب نمی دهی. کوه نیستی که اگر اسم تو را فریاد کنم دستکم صدای خودم را باز بشنوم. تو مرگ کوهی... مرگ دردیست که درمانش را با خود دارد،چون وقتی برسد دیگر دردی نمیماند. اما جدایی دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد، پس من چگونه گویم کین درد را دوا کن... ..... «...من که هنوز از آفتاب روشنم. البته نه همیشه، بعضیوقتها چنان تاریک میشوم که انگار در کنار توام، در همین جای تازهات، در همین تاریکی و تنهایی پر ملالت.» به یاد رفتگان و دوستداران به یاد هوشنگ مافی «در سوگ و عشق یاران»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.