یادداشت الهام مطیعیان
3 روز پیش
داستان پسربچهی معصومی که در نتیجهی آشنایی با پسری مرموز و بزرگتر خودش، پا به دنیای حقیقی و پرگناه میذاره. ریتم در سرتاسر کتاب تقریبا ثابته. با اینحال اول کتاب قلاب خوبی انداخته و کاری میکنه که تا پایان باهاش همراه بشیم و دنبال سرنوشت نقش اول بریم. پایان کتاب برام عجیب بود و در نهایتِ معما و پیچیدگی رهام کرد. پس رفتم و تحلیل های کتاب رو خوندم. فهمیدم نویسنده شدیدا تحت تاثیر نیچه و یونگ قرار داشته. ( اطلاعاتی در این زمینه ندارم.) تحلیلی که سایتها ارائه داده بودن اینه که نویسنده خواسته تا قواعد و باورهایی که از بدو تولد و زندگی در خانواده باهاش به دنیا میایم رو بشکنه و مستقیما اشاره میکنه : « تغییر فقط درون ماست و ما باید اونو پیدا کنیم. » اما به نظر من نقشاول داستان ( اِمیل) فقط تحت تاثیر یک آدم جدید ( مکس دِمیان) قرار گرفت و لایفاستایلش تغییر کرد. فقط شاید به این خاطر که دمیان در بحبوحهی بحران ، نجاتش داده بود و از اون در ذهنش یه نیمهخدا ساخت.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.