یادداشت محمد مهدی جهانگیری

        کتاب را باز کردم، البته بعد از اینکه مقاومت جدی علیه نخواندنش را شکستم. و خواندم، توی اتاق، و بنابر شرایط توی قطار هم. اگر بگویم خوشم نیامده راست نگفته ام. تجربه دنیای خان و خان‌زاده، خانه ای که پنچ‌دری دارد، زن های خانه دار، مردان بازاری و بچه های سرگرم، قصابی، کله‌پزی، بقالی، دریانی.(این آخری اسم شخص است، اما به تنهایی یک صنف به شمار می رود.)
و تازه اینها همه «من» بود، آنطرف، خیلی آنطرف، یهو شیرجه می زنید توی «او». پاریس، فنجان قهوه، آتلیه، ابوراصف.(این اخری هم شخص است ولی صنف‌ژرفا).
و انفجار است که این دو را به هم می دوزد و هر چه تفکیک است جرواجر می کند. 
بالاسر همه، درویش ایستاده و دورادور دوراندیشی می کند. 
پایین همه هم نویسنده با نیم فاصله بازی زبان‌ی می کند. 
همین!
      
35

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.