یادداشت محمد مهدی جهانگیری
1403/4/18
کتاب را باز کردم، البته بعد از اینکه مقاومت جدی علیه نخواندنش را شکستم. و خواندم، توی اتاق، و بنابر شرایط توی قطار هم. اگر بگویم خوشم نیامده راست نگفته ام. تجربه دنیای خان و خانزاده، خانه ای که پنچدری دارد، زن های خانه دار، مردان بازاری و بچه های سرگرم، قصابی، کلهپزی، بقالی، دریانی.(این آخری اسم شخص است، اما به تنهایی یک صنف به شمار می رود.) و تازه اینها همه «من» بود، آنطرف، خیلی آنطرف، یهو شیرجه می زنید توی «او». پاریس، فنجان قهوه، آتلیه، ابوراصف.(این اخری هم شخص است ولی صنفژرفا). و انفجار است که این دو را به هم می دوزد و هر چه تفکیک است جرواجر می کند. بالاسر همه، درویش ایستاده و دورادور دوراندیشی می کند. پایین همه هم نویسنده با نیم فاصله بازی زبانی می کند. همین!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.