یادداشت مریم مهدی زاده
1403/12/10
در مورد این مدل کتاب ها، از جنبه های مختلف می توان نوشت. هم می شود در مورد شخصیت شهید صحبت کرد هم در مورد همسر ایشان و هم می توان نکات مربوط به متن کتاب و روایت ها را گفت. پس از هر کدام چند جمله ای می نویسم تا عدالت رعایت شود☺️ شهید کسایی را نمی شناختم، اولین بار با عنوان شهید غدیری با ایشان آشنا شدم. البته طبق اطلاعاتی که در سایت ارتش موجود است، تاریخ شهادت ۱ روز قبل از عید غدیر است. خبر شهادت در روز عید غدیر منتشر شده است. این موضوع تفاوتی در بزرگواری ایشان و مقام معنوی شهید ایجاد نمی کند ولی وقتی روایت صحیح است چرا قضیه به گونه ای دیگر روایت شود؟ این موضوع در آخر کتاب هم برایم گنگ بود، با توجه به آنچه در تبلیغات دیده بودم و آنچه در انتهای کتاب میخواندم تصورم این بود که شهید در روز ۱۷ ذی الحجه مجروح و ۱۸ ذی الحجه به شهادت رسیده اند ولی هر چه میخواندم و جلو میرفتم خبری از این موضوع نبود و این برایم جالب نبود. شهید کسایی را در این کتاب به باتقوا بودن، مخلص بودن، هدفمند و هدفشناس بودن، پرکار بودن، بصیر بودن، مهربان بودن، متواضع بودن، خانوادهدوست بودن، سختگیر بودن بر بیتالمال، مقید بودن به درآمد حلال، مقید بودن به کمک به طبقات پایین جامعه و در خدمت مادر بودن شناختم. جمع این ویژگیها را در خود داشتن، نشان از بزرگی این شخصیت دارد. گاهی اوقات هنگام خواندن کتاب به شدت نیاز پیدا میکردم که به احترام این شخصیت بزرگ برخیزم و بایستم. از پرکار بودنشان خیلی خوشم آمد؛ به نظرم این ویژگی اگر درست پرورش پیدا کند، خودش فتح بابی برای بسیاری از ویژگیهای مثبت در وجود انسان میشود. همسرشان را همسری همراه و صبور یافتم. همسری که در نبود مرد خانه، برای بچهها در کنار مادری، پدری هم میکرد و البته این موضوع یکی از فصول مشترک زندگی بسیاری از همسران شهدا و زنانی است که همراه زندگیشان را در میان راه از دست میدهند. همسر شهید سعی میکرد احساساتش مانعی برای عمل به تکلیف همسرش ایجاد نکند و از حق هم نگذریم شهید کسایی در روزهای حضورش در منزل، قدردان این همراهی و تلاش بود. رعایت احترام به شوهر در عین صمیمت و بدرقه همیشگی ایشان هنگام خروج از منزل، از رفتارهای تحسینبرانگیز خانم قافلانکوهی بود که برایم بسیار ارزشمند و آموزنده است. شاید مجموعهی همین رفتارها و مراودههاست که آن روحیه عظیم شهادتطلبی و عمل به تکلیف را در میدان جهاد خلق میکند. و اما در مورد کتاب؛ شیوه نگارش و تنظیم خاطرهها را دوست داشتم. نثری روان و گویا داشت و خواننده را از ابتدا تا انتها با خودش همراه میکرد. به قدری این خاطرات جدا از هم، به خوبی با هم ترکیب شده بود که گاهی اوقات فراموش میکردم این کتاب هم مثل سایر آثار این حوزه، حاصل مصاحبهها و خاطرهگوییهاست. داستان پرش زمانی خاصی نداشت و یکدست روایت شده بود. بجا به گذشته میرفت و بجا به زمان حال برمیگشت. برخلاف کتاب "برای زین اب" و روایت نامنظمش از زندگی شهید بلباسی که هم زمانپریشی داشت هم تکلیف راوی مشخص نبود و باید خود خواننده در این مورد به کشف و شهود میرسید! با همهی اینها، کتاب از نظرم یک نقطه ضعف بزرگ داشت و آن هم پرداختن به بعضی جزئیات خصوصی زندگی زناشویی شهید بود. نمیفهمم بیان این موارد و نوشتنش چه کارکردی برای منِ مخاطب دارد؟! بیان این موارد آیا قرار است به فهم من از شخصیت شهید و رفتار خانوادگی ایشان و احترام به ایشان از نظر منِ خواننده اضافه کند یا برعکس؟ به آخر کتاب که رسیدم با خودم گفتم اگر جریان سه بارداری ناخواسته (حداقل از نظر زمانی) و واکنش همسر شهید به این شرایط ذکر نمیشد چه چیزی از دست میرفت؟ چه لزومی به گفتنش بود؟ چه استفادهای شد؟ آیا لازم است همه چیز با همهی جزئیات گفته شود؟! پ.ن: با توجه به متن کتاب، به نظر میرسد که بحمدللّه شهید کسایی، خانوادهی خودشان و خانوادهی همسرشان وضعیت اقتصادی خوبی داشتند. همچنین هر دو خانواده، حمایتگری معنوی خوبی نیز از خانواده شهید کسایی هم در دوران حضور ایشان در جبهه و هم در روزهای بعد از شهادتشان داشتند. هر چند که هیچ کدام از اینها نه گرمای کانون خانواده را بر میگرداند، نه جای خالی پدر را برای بچهها پر میکند، نه مرهم فقدان همسر و تکیهگاه برای خانم خانه است؛ ولی میخواستم این تلنگر را به خودم بزنم که فکر نکن همهی خانوادههای شهدا در زمان حیات و بعد از شهادت همسرانشان از این موهبتها بهرهمند بودند یا که نان را روزانه برایشان میآوردند. خیلی از خانواده ها این شرایط مالی و حمایتی را هم نداشتند ولی پای عهدی که بستند ماندند... سلام و رحمت خدا بر شهدا و بر همسران صبور و همراهشان ...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.