یادداشت زینب

زینب

زینب

1404/5/17 - 13:57

        صادقانه بگم هرگز سمفونی مردگان رو با علاقه باز نکردم، بازش کردم چون همه جا پیچیده بود که خیلی زیباست، مسئله قابل توجه اینه که هرگز فکر نمی‌کردم اینقدر ازش لذت ببرم. بله، ریتمش جاهایی کُند بود و گاهی روایت به هم ریخته بود ولی تمایز کتاب از بقیه همین بود؛ اما بیاییم به این مسیر سرد و نفس‌گیر فکر کنیم که از کوچه‌پس‌کوچه‌های اردبیل می‌گذره و تا استخوان می‌شینه.

اورهان، آیدا، آیدین… و سایه‌ی سنگین پدری که صدایش از دیوارها هم سردتره. برای من «سمفونی مردگان» فقط یک رمان نبود؛ یک هوای یخ‌زده بود که باید نفسش می‌کشیدی تا بفهمی زنده‌ای، هر چند که سینه رو میسوزوند. هر صفحه مثل یک چیدمان دقیق و آهسته بود؛ صدای سماور، بخار شیشه، قدم‌های مردد. اعتراف کنم؟ چند بار کتاب را بستم و به یک جمله فکر کردم نه از پیچیدگی، از دردِ درست. از درد اینکه، هی من چقدر این رو درک میکنم!

نقاط قوت؟ نثر شاعرانه و تصویرسازی‌ای که صحنه‌ها را در سرت حک می‌کند. شخصیت‌پردازی آیدین این‌قدر جان‌دار هست که تا مدت‌ها اسمش در ذهنت می‌پیچد. نقص‌ها؟ گاهی همان شاعرانه‌گی تبدیل به کش‌دار شدن می‌شود و بعضی تعلیق‌ها دیر به ثمر می‌رسند. اما نتیجه؟ ضربه نهایی می‌نشیند.

اگر دنبال داستانی هستی که فقط سرگرمت نکنه و جای زخمش بمونه، این کتاب را از دست نده.


      
22

3

(0/1000)

نظرات

سارا شادمهر؛

سارا شادمهر؛

1404/5/17 - 15:34

امیدوارم حالت خوب باشه.
2

0

زینب

زینب

1404/5/17 - 23:37

خودت خوب میدونی چه حالیم 

0

سارا شادمهر؛

سارا شادمهر؛

1404/5/18 - 07:39

هعی
@mrs.brekker 

1