یادداشت سنا

سنا

سنا

4 روز پیش

        کتاب نود و سه برای من فقط ورود به یک رمان تاریخی نبود؛ بیشتر شبیه یک سفر به قلب وجدان انسان بود.
ویکتور هوگو این کتاب را در پایان عمرش نوشت.
کتابی پر از جزئیات تاریخی و طولانی و گاهی ممکنه ملال آور باشد.
در این کتاب با سه شخصیت متفاوت آشنا می‌شویم 
لانترناک که با همه‌ی خشکی و تعصبش، لحظاتی داشت که نمی‌شد به او احترام نگذاشت.
سیموردن که گاهی ترسناک می‌شد، چون نشان می‌داد وقتی ایده‌ها از انسانیت جدا شوند، چه سرنوشتی پیدا می‌کنند.
و گوون که بیشتر از همه در ذهنم ماند؛ مردی میان خشونت و رحمت، که تصمیم‌هایش بوی انسانیت می‌داد.
بعضی صحنه‌ها واقعاً تکان‌دهنده‌اند: توپ سرکشی در کشتی، دادگاه پرتنش، و به‌ویژه لحظه‌ای که کودکان وانده‌ای وارد ماجرا می‌شوند.
بخش هایی که به کودکان و مادرشان را روایت می‌کند،بیشتر از همه ناراحت کننده بودن.
برای من نود و سه بیشتر از یک روایت از انقلاب فرانسه بود؛ یادآوری این حقیقت بود که تاریخ همیشه سیاه و سفید نیست. هیچ‌کس کاملاً قهرمان یا کاملاً جنایتکار نیست. و تنها چیزی که ارزش ماندن دارد، انسانیت در است.

اگرچه نثر کتاب پرشکوه و گاهی سنگین است، اما همین شکوه باعث شد حس کنم دارم چیزی فراتر از یک داستان می‌خوانم.
این کتاب رو بخاطر چالش بهخوان خوندم که اگه همین چالش نبود.این کتاب همچنان نخونده باقی میموند.

      
90

14

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.