یادداشت اختر خانوم
7 روز پیش

از اینکه با وجود مدرسه تونستم به نسبت زود تمومش کنم راضیم. :) داستان، راجع به قتل یه دانشجوی دکتری شیمی هست که استادش دکتر برید رو به خاطر مسائلی که توی دانشگاه داره وارد ماجرایی میکنه که تلاش کنه قاتل اون رو پیدا کنه؛ چون میترسه خودش هم از مظنونین به قتل محسوب بشه. به شدت کتاب جذابی بود، چون هم ایده خیلی جذابی داشت، هم روند داستان خیلی پر هیجان پیش میرفت، هم پیوند زدن قضایای داخل دانشگاه و بیرون دانشگاه و مرتبط کردن سرنخ ها به هم خیلی خوب بود. قسمت آخر داستان که کاملا من رو یاد کتاب های آگاتا کریستی مینداخت. اینکه با یه ترفند، سر بزنگاه بار قتل رو از روی دوش اونی که همه انگشت ها سمت اونه برداری و بندازی روی دوش قاتل اصلی. (اصلا هم بی ربط به این نیست که کاراگاه مورد علاقه آسیموف همیشه پوآرو بوده😁.) و شما با یه گروه از مظنونین طرف بودید که برای هر کدوم دلایل یخیل قانع کننده ای وجود داشت و شما رو درباره قاتل گیج میکرد. کلا آسیموف خیلی علاقه داره که مباحث علمی رو وارد داستاناش بکنه و اون هارو به شکلی توضیح بده که حتی یه کاراگاه که هیچ سررشته ای از شیمی نداره توضیحات یه استاد شیمی رو درباره فرق بین استات سدیم و سیانید سدیم بفهمه. این بخش همیشه برام جذابه. شخصیت کاراگاه دوهنی خیلی جذاب بود. ترکیب فیزیکی و روحی نسبتا متانقض و جالبی داشت که حرف های به شدت عمیقی میزد و در عین حال شوخ بود. و پایان بندی داستان>>>>>> فقط مقداری با ترجمه کتاب مشکل داشتم. بعضی جمله هارو چند بار باید میخوندی تا بفهمی الان ضمیر او دقیقا داره به کی برمیگرده یا اینکه فکر میکردی جمله بندی این قسمت چرا انقدر یه جوریه.😂 داستان محشریه. بخونیدش (جمله امری میباشد.)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.