یادداشت آروشا دهقان
1402/1/29
4.1
34
رمان خرمگس رو میشه درخشانترین نمونهی رمان سیاسی دونست. در کنار این سیاسی بودن، رویارویی و گفتوگوی مسیحی و ضدمسیحی هم در تمام داستان دیده میشه. مهمترین ویژگیش اینه که در این بخش کاملا بیطرفانه است. هر دو طرف گفتوگو رو بدون پیش داوری یا خوب و بد نشون دادن یکی نمایش داده. یک عاشقانهی کمرنگ اما اثرگذار هم در پس زمینهی داستان جریان داره. توصیف صحنهها، حالت چهره، حرکات بدن و نوع گفتار شخصیتها بسیار گویا و زیباست و خواننده همهی اونها رو مثل فیلم در برابر خودش میبینه. داستان در ایتالیای سدهی نوزدهم میلادی رخ میده. ناپلئون شکست خورده. ایتالیا به هشت کشور تقسیم شده و در اصل در اشغال اتریشه و پاپ و کلیسا در حال مذاکره و سازش با دشمن هستند. گروه ایتالیای جوان به رهبری ژوزف مازینی تلاش میکنه کشور رو متحد و متجاوزان رو بیرون کنه. آرتور؛ یکی از اعضای این گروهه که رابطهی خوبی با کشیش مونتانلی داره اما درگیر ماجراهایی میشه، به دام جاسوسان اتریش میافته و... . کتاب بیشتر از این که روی شورش یا قیام مسلحانه تمرکز داشته باشه، پیرامون قهرمان داستان یا همون خرمگس میگرده. ماجراهایی که بر این فرد گذشته و اون رو به یک انقلابی، به یک خرمگس تبدیل کرده به خوبی در داستان شرح داده شدند. ویژگی جذابش اینه که گذشتهی این شخص خطی روایت نمیشه. خواننده در صفحات آخر پی به این موضوع میبره و مدام از خودش میپرسه چی شد که این آدم اینجوری شد. رمان خرمگس اسم جذابی نداره. خود من هرگز اونقدری جذب نام و طرح جلدش نشده بودم که خودجوش به سمتش برم. به پیشنهاد یکی از آشنایان خوندم و حالا میگم اگر طرفدار داستانهای سیاسی، تاریخ اروپا، تقابل دین و ضددین، عاشقانههای یواش و کلا طرفدار کتاب هستید، از دستش ندید. از این کتاب یک نسخهی صوتی با صدای آرمان سلطانزاده هم موجوده که اصلا وااای! نکتهی آخر: چرا خرمگس؟! افلاطون میگه سقراط خرمگسی بود که اسب بیحس آتن رو آزار میداد و تلاش میکرد بیدارش کنه. در این تشبیه خرمگس کسیه که دیدگاههای عموم جامعه و شیوهی ادارهی کارها رو به چالش میکشه. خرمگس، تلنگری برای همه است. او همه رو تحت تاثیر قرار میده حتی اگر در عمیقترین خوابها باشند. برشهایی از متن: *** ما مرتدین بر این عقیدهایم که اگر مردی ناگزیر از تحمل چیزی است، باید آن را به بهترین وجهی تحمل کند؛ و اگر در زیر آن پشت دو تا نماید، وای بر احوال او. اما یک مرد مسیحی، مویهکنان، به خدا یا مقدسین خود روی میآورد؛ و اگر آنان یاریاش ندادند، متوجه دشمنان خود میشود؛ او همیشه قادر به یافتن پشتی است که بار خود را بر آن انتقال دهد. *** برای انسان، عشقی والاتر از آن نیست که بهخاطر یارانش دست از زندگی خود بشوید. *** آیا هرگز از خاطرتان نگذشته است که شاید آن لودهی تیره بخت نیز روحی داسته باشد-روحی زنده در تلاش انسانی- که در جثهی بد منظری به نام جسم مقید شده و ناگزیر به بندگی است؟ به روحی فکر کنید که از سرما میلرزد و از شرم و تیره روزی در برابر همهی آن مردم دم فرو میبندد- روحی که نیشخندهای مردم را که همچون تازیانهای چاک میدهد، احساس میکند. *** در مبتذل گوئیهای تند خرمگس نکتهی چنان غیر قابل مقاومتی وجود داشت که حتا آنان که از وی نفرت داشتند و ملامتش میکردند، همچون پرحرارت ترین هواخواهانش از همهی هجوهای او شدیداً به خنده میافتادند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.