یادداشت کتابفام
1404/4/13
۴۵۵ صفحه در ۱۱ ساعت. «درگیریها» اصطلاحیست که برای توصیف جنگ خونین در ایرلند شمالی که از اواخر دههی ۱۹۶۰ بر سر استقلال ایرلند بین نیروهای جمهوریخواه ایرلند و دولت انگلستان شروع شد و حداقل رسمن در سال ۱۹۸۸ پایان یافت، زمانی که طرفهای درگیر جنگ با آتشبس موافقت کردند، استفاده میشود. «رنج و سکوت: داستانی واقعی از قتل و خاطره» با تمرکز بر یکی از قربانیان این درگیریها «جین مککانویل» بیوه و مادر ۱۰فرزند که در سال ۱۹۷۲ توسط ارتش موقت جمهوریخواهان در بلفاست به جرم جاسوسی برای دولت بریتانیا ربوده شد به مرورِ موشکافانه و مستند این درگیریها میپردازد. عنوان اصلی کتاب Say Nothing است که از شعری از «شیموس هینی» شاعر نامدار ایرلندی برگرفته شده است: "ای سرزمین رمز و راز، مشت بفشار، چشمک بزن و سر تکان بده، هرچه میگویی اما، هیچ مگوی" داستان «درگیریها» بسیار پیچیده است و به دلیل پنهانکاری ملیگرایان ایرلندی، که «جمهوریخواهان» نیز نامیده میشوند، و همچنین دشمنان داخلی آنها که «وفاداران» نامیده میشوند که توسط دولت بریتانیا کمک و حمایت میشدند، پر از ناشناختههاست. جدالی فرقهای بین جمهوریخواهان کاتولیک و وفادارن پروتستان بر سر استقلال ایرلند. ارتش جمهوریخواه ایرلند یا همان (IRA) و همتای سیاسی آن «شینفِین» برای بیرون آوردن ایرلند شمالی از زیر استعمار دولت بریتانیا و تشکیل یک ایرلند متحد میجنگیدند و وفاداران میجنگیدند تا اطمینان حاصل کنن که ایرلند شمالی بخشی از خاک امپراتوری انگلستان باقی میماند و این همه با استفاده از یک استراتژی ناسیونالیستی بر اساس تروریسم و خرابکاریهای مخفیانه از سوی هر دو طرف صورت میپذیرفت. و البته ناگفته نماند که در ابتدای درگیریها ارتش جمهوریخواهان به دوشعبهی مخالف هم اما با هدفی مشترک تقسیم شدند که جنگی جانبی نیز بین ایشان در جریان بود: ارتش موقت معروف به Provos و ارتش اصلی معروف به Stickies. تمامی این وقایع ریشه در قرنها اختلاف دارند اما همانطور که «کیف»، نویسندهی کتاب نقل میکند، آنهمه قتل و آدمربایی در تاریکترین روزها اتفاق افتادند و نویسندهی کتاب کاری فوقالعاده در نگهداری خط داستانی بسیار پیچیدهی کتاب انجام میدهد؛ داستانی که در قلب آن «گری آدامز» را داریم، یکی از فرماندهان ردهبالا و مغز متفکر جمهوریخواهان که بعدها تمامی نقش خود را در دستورهای قتلها و آدمرباییها رد کرد، لباس نظامیاش را درآورد و کت و شلوار به تن کرد و همهچیز را به گردن زیردستانش انداخت که بعدها همهشان را فراموش و انکار کرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.