یادداشت محمد میرزایی

        «تو از من می‌خواهی عاشقانه و پر زندگی کنم. نه؟ برای شادمانه و پر زيستن در عصر بی‌اعتقادی روح، در مه زیستن ضرورت است.» 
یک عاشقانه آرام نادر را یک عاشقانه‌ی ناآرام می‌دانم؛ عاشقانه ای که سطح آن از عشق به همسر(که حادثه است) به "عشق به وطن و آزادی" توسعه می‌یابد (که ضرورت است). عاشقانه ای پر از دغدغه و مسئولیت؛ نه تنها مسئولیت در قبال عزیز و نیمه گمشده‌ی زندگی، که در قبال مردم، وطن و آزادی. نادر معنای عشق را توسعه می‌دهد.
داستان کتاب در مورد گیله‌مرد و عسل همسر اوست، که در متن اتفاقات و جریانات انقلاب و مابعد آن درحال رخداد است.
نادر در این کتاب به ما می‌آموزد که رقیب اصلی و خطرناک عشق، عادت است و خاطره شدن؛ عشق می‌پوسد و همواره نیاز به مراقبت دارد.
اما چند نکته :
_ نثر کتاب ادبی‌ست و این باعث شده متن سخت‌خوانی از برای خیلی ها باشد. من برای شروع آثار نادر این کتاب را توصیه نمی‌کنم.
_ساختار و نثر داستانی کتاب، خرق عادت است؛ موقعیت های داستان به سرعت عوض می‌شوند و مخاطب نمی‌داند بعد از اتمام پاراگراف قرار است ادامه‌ی متن را بخواند یا باید با موقعیت جدیدی روبه‌رو بشود. این سردرگمی کمی آزاردهنده است. خلاصه آنکه کتاب را با مولفه‌ها و سنجه‌های مرسوم نباید سنجید. 
_کتاب بیش از آنکه داستانی باشد، عمده‌ی تمرکز خود را روی جملات نیمه فلسفیِ ادبی گذاشته؛ و این یعنی مخاطب باید در به اتمام رساندن کتاب بسیار صبوری به خرج دهد و آرام آرام به پیش برود.
      
34

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.