یادداشت نفیسه سادات موسوی
1404/3/2
کتاب پر از سوالای بیجواب و تعلیقهای دیوونه کننده بود تا جایی که بارها وسطش آدم ترغیب میشه کتابو پرت کنه تو دیوار و دیگه ادامهش نده. ولی وسوسه حل پرونده آدمو رها نمیکنه. مگره یکی از انسانیترین وجههای شخصیتیش رو برای حل این پرونده رو کرده بود و صبری از خودش نشون داد که جز مای مخاطب، قاضی و دادستان و همکاراش تو آگاهی رو هم داشت دیوونه میکرد. پایان کتاب جوری بود که آدم رو به این فکر وامیداشت که واقعا گاهی تقصیر هیشکی نیست، واقعا گاهی دلیلی وجود نداره و واقعا گاهی منطق بی معنا میشه
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.