یادداشت

maryam torabi

1403/7/19

یادداشت های یک پزشک جوان
        داستان در مورد میخائیل بولگاکوفِ که از قضا دکترم هست. میخائیل بعد اینکه مدرکشو میگیره به قصبه ای فرستاده میشه تا به مردم اون منطقه کمک کنه (شما فرض کن مثلا رفته طرحشو بگذرونه در منطقه ای دور افتاده) حالا این دکتر ما یهو استرس میگیره که اگه مورد سختی آوردن چطوری از پسش بربیاد. کم کم متوجه میشه که تئوری یاد گرفتن با عملی انجام دادن چقدر فاصله داره و در آخر معتاد به مورفین میشه چون....
یکم داستان پیچیده شد به این صورت که من الان نفهمیدم که دکتر پالیکوف در داستان مورفین همون بولگاکوفه؟ اگه همش یک نفر نیست چرا پس گفت دکتر بومگارد رفت و پالیکوف چند وقت بعدش اومد؟ یا یجا گفت که قبل بومگارد بوده. اَح دیوونم کرد...

اما این کتاب فکر کنم برای پزشکا و پرستارا و این صنف کلا خوب باشه
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.