یادداشت رعنا حشمتی

                عشق و علاقه‌ام نسبت به این کتاب و البته آقای دوباتن، قابل وصف نیست.
قبل از اینکه کتاب تمام شود، ریویوهایی در سرم می چرخید. توضیحاتی مبسوط، تا طبق گفته‌های خود کتاب، به "ازش خوشم آمد" اکتفا نکنم و نظراتم را راجع بهش بگویم. اینکه چرا خوشم آمد. از چه چیزش.
اما حال، مخصوصاً با فصل آخرش، تنها می‌توانم تحسینش کنم و این نظر دادن‌ها و غیره را بگذارم برای کمی بعد تر.

پ.ن: کتاب، هدیه تولدی بود از طرف لیلی، خانم توکلی و نرگس معینی (با تقدیم‌نامچه‌هایی بس دلپذیر). سال نود و دو. که خواندنش به الان و برای زنگ تماشا افتاد. و البته که فکر می‌کنم برای این تعویق چهار ساله هم، حکمتی بوده. الان خواندنش، به نظرم خیلی بهتر از چهار سال پیش خواندنش بوده است.
----
بعداً نوشت: من نسبت به سن و این چیزها، به نظر خودم زیاد سفر کرده‌ام. ساعت‌های طولانی سرم را به پنجره‌ی ماشین یا قطار چسبانده‌ام. مناظر را از دیده گذرانده‌‌ام و دلم از حس و حال رد شدن از کنار گله‌ای گوسفند پر و خالی شده است. ساعت‌ها در شب سرم را بیرون بردم و ستاره‌های کویر را از داخل ماشین درحال گذرمان نگاه کرده‌ام. و در این کتاب، چنان از این بعضی لحظه‌ها حرف زده و آن‌ها را توصیف کرده، که ... دهانم باز مانده! فکرهایی که در زندگی روزمره به خیالمان می‌آید و حتی در نظرمان کمی چرت و پرت(!) است را، چنان به زیبایی شرح داده و برایشان مستنداتی از آثار فیلسوفان و متفکران و نقاشان آورده و میان آن‌ها پل برقرار می‌کند، که آدمی غرق لذت می‌شود.
عکس‌هایش بس زیبایند. شعرهایی که در بین حرف‌ها گنجانده. شیوه‌ی خود کتاب و بخش‌هایش. حتی آن صداقت نویسنده و درمیان گذاشتن افکار بی‌شیله پیله‌اش با ما، همگی چنان احساس صمیمیتی ایجاد می‌کنند (مخصوصاً آن عکس آخر کتاب از اتاق خواب نویسنده!) که بنظر من بی‌همانند است.
اما به شما می‌گویم که این کتاب فقط راجع به سفر و مسافرت نیست. البته که در این مورد هم بسیار مفید است. اما بنظرم بیشتر درمورد زندگی کردن است. از راه رفتن در کوچه‌ای که هرروز از آن می‌گذرید می‌گوید، تا صحرای سینا؛ که شاید گذرتان به آنجا نیفتد.

تکه‌هایی هم از کتاب هست، که بنظرم خوب است اینجا هم بنویسم:
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.