یادداشت محمد مهدی جهانگیری

        یکی از سرنوشت هایی که معمولاً در داستان ها، مخصوصا داستان های دیکنز می دیدم، این بود که جهانی سراسر معضل، توسط یک قهرمان، کسی که راه به جایی دیگر دارد، نجات می یابد. و خواندن چنین سرنوشتی، تحسین قهرمان و بلندپروازی او همزمان با تحقیر جمعیتی از کوته‌نظری را در ما بر می انگیزاند. 
اما این بار، در «بیل» هیچ روزنه ای رو به بیرون نیست.جزیره ای است، متروک، و بی‌چاره، بدون شانسی برای تغییر، تحرک و خلق وضعیتی دیگر.
سراسر عبرت برای ما، و مراقبت از ماندن، در حماقت.

عزاداران بیل، شروع حماقت زدایی و بت شکنی است، بوسیله توصیف آن.

برایم جالب است که اگر کسی از بیل عبور کند و بخواهد با آنان وارد گفتگو شود چه اتفاقی برایش می افتد؟

      
228

17

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.