یادداشت
1403/5/24
کمتر از یه ماه پیش اتفاقی به خانهموزه مقدم رفتم و اونجا با آقای حسن مقدم و این نمایشنامه آشنا شدم و دوباره به جوانان ایرانی تحصیل کرده در غرب و تمدن و برگشتشون به ایران و تلاش برای رشد جامعه فکر کردم و دوست داشتم این نمایشنامه رو بخونم. و امروز به لطف هامارتیا، خوندمش :) عالی بود. واقعاً دوستش داشتم. میتونم بهش لقب *پدران و پسران* ایرانی رو بدم. به همون اهمیت و زیبایی... باز هم بیان تفاوتهای بین دو نسل و انتقاد از هردو. همونطور که معلومه، جعفرخان از فرنگ برگشته و این نمایشنامه شرح چند ساعت رویاروییِ جعفرخانِ تاثیر پذیرفته از تمدن پاریس با خانوادهاش و افکار قدیمی است. ماجراهایی که مطرح میشه، تا حدی هنوز هم کاربرد داره. آدم از این حجم شباهت، واقعاً در میمونه :)) مثلاً راههای استخدامی که دایی جلوی پای جعفرخان میذاره رو هنوز هم میشه با کمی تغییر در جامعه دید 😂😂 یکی از نکات جانبی نمایشنامه این بود که فهمیدم دوش کلمه فرانسویه :))) اصلاً دقت نکرده بودم. من از ساختار نمایشنامهنویسی و معیارهای خوب بودن نمایشنامه بیخبرم ولی امتیازم به محتوای اثر، اهمیت اون و شوق زیادم هنگام خوندنش بود به طوری که حتی دوست داشتم امتیاز بیشتری بدم ؛) برای جمعبندی اثر، این قسمت از نوشتهی محمدعلی آهنگران خیلی خوبه: جعفرخان از فرنگ برگشته به این چالش بزرگ میپردازد که عدهای از ما ایرانیان به خاطر به سامان کردن و آباد کردن وضع کشور یا بر سر اسلام میکوبیم یا بر سر غرب، و یا بر سر ایرانیت و ملیت. روزی ما روی سعادت را خواهیم دید که به این هر سه فرهنگ رویکرد انتقادی داشته باشیم نه رویکرد تخریبی و نه رویکرد اخراجی، [که] یکی را بیرون کنیم و دیگری را روی تخت بنشانیم. در آخر اوصیکم به پیوستن به باشگاه هامارتیا :)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.