یادداشت زهرا عشقی مُعز

من کتاب نمی خوانم!
        نمیدونم دقیقا چی میخواست بگه!
جغدکوچولو اومد برای خودش و عروسکش کتاب بخونه بعد همین جوری جوجه ها اومدن و فک فامیل شونو آوردن و نشستن بغل  جغدکوچولو ، و سپس او زیر جمعیت له و ناپدید شد!
بعد بابای جغد و بابای جوجه ها اومدن،جوجه ها نشستن بغل اونا و جغد براشون کتاب خوند! تهشم قبل خواب از خستگی نخواست که باباش براش کتاب بخونه!

فکر کنم آداب گوش دادن به کتاب رو میخواست بگه، اینکه ساکت باشید سر صدا نکنید(چون جغد کوچولو  هی این نکات رو تکرار میکرد. )، و همه هجوم نبرید بغل خواننده کتاب! 
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.