یادداشت زهرا سادات گوهری
1403/12/24
بسم الله الرحمن الرحیم اسب و پسرک او، یعنی جلد سوم نارنیا، به کلی با جلدهای قبلی متفاوت هست و یهجورهایی در دستهی فانتزی والا قرار میگرفت! با توجه به امتیازی که به جلدهای قبل دادم، این امتیاز کمی سوالبرانگیز و عجیبه:))) این جلد از لحاظ دنیا پردازی نسبت به جلدهای قبلی جذابتر شده بود. و شخصیتهایی که نارنیا رو با اونها میشناسیم، پیتر، سوزان، ادموند و لوسی هم نقش فرعیای در داستان ایفا کردن. داستان طبق معمول سریع و ساده پیش میرفت، و اینکه گرهی پایانی داستان، صرفا برای مخاطب کودک جذابه، و من زیاد ازش تعجب نکردم.(نمیفهمم چرا باید حدس بزنم؟) ولی مسئله ی ذهن درگیر کن، شباهت کالرمن به آسیا و شباهت نارنیا و آرکنلند به غرب و اروپا بود. این چیزی نبود که قابل تشخیص نباشه... از اونجایی که لوییس از نمادها زیاد استفاده میکنه، این یکی هم مشخصا ذهنم رو درگیر کرد و برای همین امتیاز کمتری دادم. امیدوارم اینطوری نبوده باشه. چون تصویری که از کالرمن ارائه داده بود به شدت تحقیرآمیز و بد بود و سرزمینی بودن که با خشونت فرمانروایی میکردن و.. و در عین حال نارنیا به شدت خوب نمایش داده شده بود(که البته هست😄، من منظورم از لحاظ نمادهاست). و آها... داستان مثل همیشه صاف و ساده پیش میرفت. اما سوالاتی از قبیل <<سوزان از کالرمن برنگشت؟>> و <<پیتر کل این مدت داشت با غول ها میجنگید؟>> توی ذهنم مونده :))) جدی سوزان کجا بود؟ و دوست داشتم بدونم واکنش پیرمرد و ترخون بعد دیدن رفتن شستا چی بود😂 ولی با وجود کل ایراداتش دوستش داشتم، مثل جلدهای قبلی و جذابیت اونهارو داشت. شخصیت آراویس برام جذاب و دوستداشتنی بود، و اینکه از اون کتابهاییه که خیلی سریع تموم میشه. من خودم نصفهشب و داخل نور کم اتاقم میخوندمش، و از اون کتابهایی شد که بعدها با شنیدن اسم ماه رمضان یادش میفتم:)😅 به هرحال، نارنیا همیشه دوست داشتنیه. با وجود ایرادات.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.