یادداشت زی‌نب موسوی

        تاریخ همیشه دنبال نورافکنیه که بندازتش روی آدمایی که کارای بزرگ کردن؛ جاهایی رو فتح کردن، چیزهایی و کشف یا خلق کردن، دشمنی رو شکست دادن یا رکوردی رو جا‌به‌جا کردن. تاریخ اسم اونا رو بلده، براشون مجسمه می‌سازه، به افتخارشون کتاب چاپ می‌کنه اما قهرمان بودن همیشه به معنی پیروز شدن نیست. 

اسم خود کتاب «خاطرات یک ضد قهرمان» دقیق‌ترین توصیفیه که می‌شه از حال و هوای حاکم بر اون داشت. روایت فردی که نه تنها قهرمان نیست بلکه از قهرمان‌ها بیزاره. و زیست این فرد در جنگ جهانی دوم، دورانی که او برخلاف قهرمان‌ها و میهن پرست‌های‌ واقعی نه توی جبهه جنگ حاضره و نه حتی تمایلی به این قبیل فداکاری‌‌ها داره. شخصیتِ ظاهراً منفعل که دنبال کناره گیری از جهانه و جهان ازش کناره نمی‌گیره.

درسته که روحیه اگزیستانسیالیستی راوی اذیتم کرد اما اگزیستانسیالیسم در ادبیات، یه جور نگاه بی‌طرفانه‌تر یا انسانی‌تر به داستان می‌ده. ادبیاتی که اگزیستانسیالیستی نوشته می‌شه، اغلب بیشتر به حقیقت انسان نزدیکه چون کمتر از بالا به پایین نگاه می‌کنه؛ کمتر تعیین می‌کنه که چی درسته و چی غلط؛ که انسان باید چه تصمیماتی رو بگیره و چه احساساتی رو داشته باشه و چه احساساتی رو نه.
کار این نوع دیدگاه بیشتر «همراهی‌ کردنه» نه «هدایت‌ کردن»؛ بیشتر از قضاوت بیرونی، از درون ترس و اضطراب‌ها و سردرگمی‌های انسان عصر حاضر برمی‌خیزه و راه خودشو برای دیده شدن و نشون دادن بعضی چیزایی که آدما یاد گرفتن پنهونش کنن پیدا می‌کنه.
 
توی چنین ادبیاتی نباید زیاد دنبال معنای خاص و رخ دادن اتفاق خارق العاده‌ عجیبی برای شخصیت‌ها گشت چون بیشتر از مجموعه‌ی پر و پیمون حوادث باورنکردنی قراره با تنهایی و احساسات ساده اما ضد و نقیض اشخاص روبه‌رو بشید! مثلا زنده بودن در روزگاری که تقلا برای نَمُردن درش به اندازه کافی دستاورد سخت و ناممکن و دست نیافتنی‌ای به نظر می‌رسه و «زندگی» همون نقطه‌ایه که این کتاب باهاش آغاز می‌کنه و تا انتها بهش وفادار می‌مونه.
      
14

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.