یادداشت مریم روشن‌دل

        خب، استونر تموم شد.
 تا حدود صفحه‌ی ۱۰۰ هم‌چنان منتظر یک اتفاق خارق‌العاده در زندگی استونر و روند کتاب بودم و خیلی جاها رو تند می‌خوندم که به اون نقطه‌ی عطف برسم.
اما دیدم نه! اتفاقا رسالتِ استونر اینه که همین کرختی، یک‌نواختی و ناکامی رو‌ به تصویر بکشه.
بعد از این کشف تونستم باهاش همراه بشم و حتا کم کم درکش کنم.
این‌که تا یک کورسوی امید در دل ما و‌ استونر جوونه می‌زد باید در هول‌ و و‌لای خراب شدن و از دست دادنش می‌افتادیم، یک واقعیت بود.
همون طور که در شادترین لحظه‌های خودمونم، ته دلمون ترس و اضطراب از دست دادن وجود داره.

به هرحال، کتاب جذاب و پرکشش که نه، اما کتاب دوست‌داشتنی‌ای بود که شاید دوباره بخونمش، این‌بار صبورتر، بی‌توقع‌تر...
      
527

46

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.