یادداشت علی عموکاظمی
1402/10/8
جون ابن ابی مالک، مولای ابیذر غفاری بیرون آمد- و او بندهی سیاه بود. حسین با او گفت "تو را مرخص کردم که در پی ما آمدی. عافیت جوی. مبادا در این راه آسیبی به تو رسد." جون گفت "یابن رسول الله، من در فراخی کاسه لیس شما باشم و در سختی شما را تنها گذارم؟ به خدا قسم که بوی من ناخوش است و حسب من پست و رنگم سیاه، بهشت را بر من دریغ داری تا بویم خوش شود و جسمم شریف و رویم سفید؟ نه، به خدا سوگند از شما جدا نگردم تا خون سیاه من با خون شما آمیخته شود." قتال کرد. بیست و پنج مرد را بکشت و کشته شد. حسین بر سر او بایستاد و گفت "خدایا، روی او را سفید گردان و بوی او را خوش کن و حشر او را با نیکان قرار ده و او را با محمد و آل محمد آشنا و معاشر کن."
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.