یادداشت شقایق خانجانی
1404/2/3
ایدهی داستانو خیلی دوست داشتم. توی دنیایی که همه فکر میکنن کتابخونهی اسکندریه از بین رفته، انجمنی جادویی وجود داره که از این کتابخونه محافظت میکنه. و هردوره شش نفر از بهترینها انتخاب میشن تا به این انجمن بپیوندن، ولی در انتهای هر دوره یک نفر حذف میشه. تا اینجای ماجرا خوب بود، یک سوم اول داستان واقعا لذتبخش بود، و من با تکتک کاراکترا ارتباط برقرار کرده بودم جز پریسا، بله درسته یه کاراکتر دختر تو این کتاب هست به اسم پریسا کمالی از تهران که میتونه ذهن آدما رو بخونه. نمیدونم چرا نویسنده همچین کاراکتری با یه گذشتهی تلخ ساخته بود ولی هرچی جلوتر میرفت بیشتر از اینکه دلم براش بسوزه حالم ازش بهم میخورد. خلاصه این شش نفر شروع کردن به تحقیق و بررسی و مشف رازهای جهان تا بتونن جایگاه خودشونو توی انجمن پیدا کنن، ولی رفته رفته رازهایی برملا میشه و اتفاقایی میفته که خوشایند نیست. میتونست خیلی بهتر باشه، میتونست همهچی رو نریزه تو یه ظرف و هم بزنه تا یه آش شوربا درست کنه. اینطوری نبود که دلم بخواد بدونم ادامهی داستان چی میشه و جلد بعد رو بخونم. پنج نفر باقی مونده رو با اطلس به حال خودشون رها میکنم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.