یادداشت نرگس نقشی

نزدیکِ ایده
همسر هموار
        همسر همواره پای لپ تاپم کله‌اش را از لای لپ تاپ بیرون آورد و گفت "دوست دارم بدونم نویسنده‌ها چطور به ایده‌هاشون می‌رسن، این کتابی که می‌خونی راجع به همینه دیگه؟". قبل از اینکه کله‌اش را دوباره ببرد توی لپ تاپش عارض شدم که خیر قربان! این کتاب برای هر کسی‌ است که در کارش لازم است کلمه‌ها را از روی هوا جمع کند و مدون کند و تحویل بدهد.
در حین خواندن این کتاب خودم هم فکر کردم کجاها ایده به ذهنم می‌رسد. دیدم  عموما ایده در مکان خاصی به ذهنم نمی‌رسد! شاید هم یکی از جستارها درست باشد که می‌گفت هیچ دو زمان و مکانی در دنیا شبیه هم نیست. شبیه به همان مثل سوفسطاییان که دو بار و پا و رود و این حرف‌ها.
شاید روزی ۱۰ بار جلوی پنجره قدی اتاق کارمان قدم بزنم، اما یکبار فقط جلوی آن پنجره ایده پروژه به ذهنم رسیده و گذاشتمش در صف پروپوزال‌ها.
یک ایده در آسانسور، یک ایده در بی آر تی، یک ایده در محل کار همسر و بیشتر ایده‌ها موقع خواب روی تخت به ذهنم رسیده.
البته شاید اگر این کتاب نبود، هیچوقت نمی‌گشتم ببینم ایده برای من هم مکان دارد یا نه. که متاسفانه باید در آخر کتاب جستار کوتاه خودم را اضافه کنم که " مکان ایده برای من وجود دارد، اما حقیقی نیست! یک جای آزاد و رها در مغزم، چیزی شبیه منطقه الفراغ صدر مثلا. فکرها که در مسیر دریا راه می‌افتند، یک جایی می‌رسند به دریا. آنجا جاییست در ذهن من که به ایده نزدیک می‌شویم"
.
عکس مسیری‌ست که سفید رود به دریاچه خزر می‌ریزد.

      
595

27

(0/1000)

نظرات

چه عکسی ☁️🥺

1