یادداشت نعیمک
7 روز پیش
مگره برخلاف دیگر همتایان مشهورش شلوغبازی ندارد. در روند داستان ما هم مثل او با آدمها حرف میزنیم و کوچهها را گز میکنیم تا بفهمیم ماجرا از چه قرار است. برخلاف برخی آثار کارآگاهی دیگر که نویسنده (و کارآگاهش) همه چیز را میدانند و انگار ما را الکی وارد یک بازی موش و گربه میکنند. مگره با آدمها خیلی خاکی برخورد میکند. از آنها بدش میآید یا خوشش میآید. گاهی گولشان میزند و گاهی همدردی میکند. برای همین آدمها شخصیت هستند و نه فقط یک سری کاراکتر برای پیشبرد داستان. در این داستان مگره سالهای پایانی خدمتش را سپری میکند و این تلخی در سرتاسر کتاب هست. این که او هم بازنشسته میشود و آدمهای دیگری جای او را خواهند گرفت. داستان پیچیده است اما نویسنده با چیرهدستی کاری سهل و ممتنع میکند. ماجرا و سرنخها را نمیپیچاند. همه چیز را با گشادهدستی در اختیار ما (مگره) قرار میدهد و قرار نیست گولمان بزند که بتواند آخر داستان برگ برندهای رو کند. برای همین نوعی کشف ماجرا در ما هم هست.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.