یادداشت فاطمه خیاط کاشانی
1404/4/30
«بسیار خوب، تا وقتی هنوز این جاست همه چیز خوب است. مدام میروم جلو و نگاهش میکنم. فردا میبرندش و این یعنی تنها میمانم؟» حق با راوی داستان بود، خیلی از افکار ما مادامی که چیزی بیش از ابر و غبار فکر نیستند بی آزارند، اما به کلمات که بدل میشوند پلید و نجس بنظر می آیند. شما هم نمی توانید طفره بروید. آیا اگر تندنویسی جریان سیال ذهن شما را به کلمات ترجمه کند، هیولایی فلس دار بنظر نمی آیید؟ می توانیم راوی را زیر بار نقد بگیریم و تا خود صبح شماتت کردنش را ادامه دهیم زیرا به راستی که گاهی لایقش بود ولی مسئله ای که مطرح است چیز دیگریست؛ خواننده به سختی میتواند حتی نیات خیر این مرد را به خوبی تعبیر کند در حالی که شاید عمیقا عاری از شر بودند. این نفرین ترجمه کردن پنداره هاتان به کلمات است. دیوی که با آنها از شما ترسیم میشود، تصویریست که از ذهن شنونده و خواننده و داننده پاک نخواهد شد. از این کتاب متنفر هستم. احساس میکنم به راز نفرتم به بازگو کردن بعضی افکارم یک قدم نزدیک شدم و به همین دلیل تکرار میکنم؛ از این کتاب متنفرم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.