یادداشت فاطمه روحی
1403/9/17
4.5
21
کتاب« رویای نیمه شب» رو احتمالا دو یا سه سال پیش خونده م. از کتاب تعریف شده بود، تیزرش ساخته شده و تیراژ کتاب بالا بود و... همه این عوامل سبب شد تا من هم این کتاب رو بخونم. اما روند داستان و پایانش به شدت تو ذوقم زد. از دلایل تو ذوق خوردن اون هم بگذریم که یادداشتش تو همین بهخوان موجوده. می رسیم به این کتاب بعد از تجربه ناخوشی که با اون کتاب داشتم، دیگه دوست نداشتم حالا حالا ها از «مظفر سالاری» کتابی بخونم ولی از این کتابش هم خیلی تعریف شده بود. بهتره بگم که از شخصیت واقعی و حقیقی «گوهر شب چراغ» بیشتر از قلم نویسنده تعریف شده بود . همین عامل هم سبب شد که من بخوام این کتاب رو بخونم. احتمالا کتابی که بر گرفته از زندگی یک عالم باشه، درس های زیادی برای من خواننده داره. کتاب کم حجمی که تو یک روز تموم میشه اما من دلم نمی خواست که سریع تمومش کنم دوست داشتم چند روزی با« حاج شیخ» زندگی کنم . از خوندن کتاب هم راضی ام با این حال یک سری مشکلاتی با کتاب دارم! ۱.نویسنده کتاب رو جذاب شروع کرده. زندگی غلامرضا از نوجوانی شروع شده ، داستان هایی گفته میشه از اینکه چطور خانواده رو راضی می کنه وارد حوزه بشه، ادامه درس رو تو اصفهان و بعد نجف بگذرونه... که همه باعث گیرایی کتاب شدند. نویسنده وسط این درس خوندن ها تو نجف تصمیم می گیره یک پرش بلند مدت از جوانی به دوره میانسالی و بعد پیری عالم داشته باشه. درسته که محتوا از کتاب دیگری وام گرفته شده و شاید در اون کتاب هم اطلاعاتی از دوره جوانی شیخ داده نشده با این حال دوست داشتم از روزهای نزدیک به مرگ و حتی روز مرگ شیخ هم داستان هایی نقل بشه. به احتمال زیاد داستان های گفتنی از روزهای اخر زندگی ایشون موجوده اطلاعاتی که می تونه از طریق خانواده به نسل های بعد از خود رسیده باشه. ۲.خواننده در داستان های اولیه با غلامرضا نوجوان و بعد جوان رو به رو میشه و فکر نمی کنم به یک نوجوان و بعد طلبه جوان «شیخ» گفته باشند، در حالی که تو کل کتاب به غیر از خانواده عالم، همه به ایشون شیخ/حاج شیخ می گفتند. ۳.اعتراف می کنم این کتاب رو دوست داشتم. سیر زندگی عالم دینی «حاج شیخ غلامرضا یزدی» خواندنی و خوشایند بود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.