یادداشت مائده
22 ساعت پیش
همهچیز با یک چهره شروع میشود. چهرهای آشنا، آنقدر آشنا که انگار آینه از قابش بیرون زده و پا گذاشته به جهان. همزاد، داستان شکستن آرام یک انسان است. نه با فاجعهای بیرونی، بلکه با صدایی که درونش بلند میشود و دیگر خاموش نمیماند. گالیادکین یک کارمند معمولیست؛ تنها، بیصدا، مثل بسیاری از ما. اما روزی از راه میرسد که خودش را در برابر خودش میبیند. و از آنجا به بعد، همهچیز تغییر میکند. داستایفسکی در این رمان کوتاه، بهجای آنکه جهان بیرون را تکهتکه و تحلیل کند، سراغ ذهن میرود. سراغ مرز لرزان واقعیت و خیال. جایی که اگر کمی بیشتر تنها مانده باشی، اگر کمی بیشتر شنیده نشده باشی، ممکن است صدای دیگری درونت زنده شود. صدایی که تو نیستی، اما بیاجازه بهجای تو تصمیم میگیرد. همزاد قصهی کسیست که با خودش روبهرو میشود و میبازد. ⛔️ اگر در شرایط روحی مناسبی برای اضافه کردن دغدغه و مشغولیت ذهنی جدید برای خودتان نیستید ،توصیه میکنم خواندن این کتاب رو به زمان دیگری موکول کنید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.