یادداشت نیما ناظری
2 روز پیش
واقعاً تجربه تلخی بود حتی با وجود اینکه میدونستم دارم یک داستان غیر حقیقی میخونم و جالبتر اینکه حتی در خوده داستان هم با یک شبیه سازی مواجه بودم باز هم از درد و سختی این مسئله کم نکرد. یاد کتاب «کسانی که املاس را ترک میکنند» افتادم واقعاً گذر از یک رنج باید به چه قیمتی باشه، نجات یک زندگی از جبر جغرافیایی یا محدودیت ها یا مشکلات و مسائل باید چه تاوانی داشته باشه؟! کی این حق رو داره که اجازه صادر کنه که کی بهتر یا بدتره؟ کی به خودش میتونه اجازه بده دیگری رو به جرم(!) تلاش برای آینده بهتر برای خودش یا خانواده اش قضاوت کنه یا اجازه بده که حق اینکار رو داره یا نداره؟! یاد «لاشه لطیف» افتادم، چقدر انسان، ظرفیت و پتانسیل شکنجه گر بودن رو داره حتی نسبت به هم نوعان خودش از اون بدتر زمانیه که این شکنجه رنگ و بوی قانون هم میگیره!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.