یادداشت بابک قائدنیا

این کتاب،
        این کتاب، چهارمین  کتاب از اروین یالوم بود که خواندم و مثل همیشه عالی بود؛ یک رمان فلسفی تاریخی که هم‌زمان دو خط داستانی  را دنبال می‌کند: یکی درباره‌ باروخ (بندیکت) اسپینوزا، فیلسوف قرن هفدهم و دیگری درباره‌ آلفرد روزنبرگ، نظریه‌پرداز نازی و از چهره‌های کلیدی حزب ناسیونال سوسیالیست در قرن بیستم؛ این روایت موازی، اگرچه در ابتدا ممکن است پراکنده به نظر برسد و موجب گسست در روند داستان شود، اما به گمان من به تدریج به فهم درست خواننده از نظر نویسنده کمک کرده و او را به تأمل وامی‌دارد.
یالوم به زیبایی به نقد عقلگرایی اسپینوزا در هلند قرن هفدهم و نژادپرستی حزب نازی در آلمان می‌پردازد. او با تسلط بر روان‌درمانی اگزیستانسیال، فلسفه‌ اسپینوزا را به زبان ساده بازگو می‌کند: یگانگی خدا و طبیعت، رد اراده‌ی آزاد و تأکید بر عقلانیت در زندگی انسان. قویاً پیشنهاد می‌کنم قبل از خواندن  این کتاب، کتاب روان‌درمان اگزیستانسیال یالوم را مطالعه کنید. 
به نظر من یالوم به عنوان روان‌درمانگر، در این اثر مانند سایر آثارش، عمیقاً به درون روان شخصیت‌های داستان خود وارد می‌شود: اسپینوزا فردی منزوی، درون‌گرا، اما عمیقاً متفکر و اخلاق‌گرا. و روزنبرگ شخصیتی خودشیفته، جویای تأیید، پر از کینه و خودشیفته.البته می‌توان گفت این نفوذ و مداقه در روان شخصیت‌ها، در کتاب دروغگویی روی مبل بیشتر از سایر آثار او بود. 
من چند جمله از کتاب، که درون‌مایه داستان و عقل‌گرایی زیاد اسپینوزا را نشان می‌دهد یادداشت کردم:
👈 آزادی، نه در اراده آزاد، بلکه در درک ضرورت نهفته است.
👈 ذهنی که اسیر شور و هیجان است، در تضاد با خود عمل می‌کند.
و یک جمله طلایی:
 در دل تاریکی، حتی اندیشه‌های روشن نیز ممکن است ابزاری برای سرکوب شوند.
      
111

19

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.