یادداشت sayeh marouf

sayeh marouf

sayeh marouf

1404/4/20

        اول از همه، من خودم رو اروین‌خوان می‌دونم و واقعاً به کتاب‌های دیگه‌ش علاقه داشتم، اما این کتاب قطعاً جزو بهترین آثار یالوم نبود.

۱. داستان‌ها کوتاه بودن و در مورد هیچ‌کدوم از مراجعین، عمق خاصی توی ماجرا ندیدم. بیشتر شبیه جلسات کوتاه مشاوره‌ بودن نه «روان‌کاوی». 

۲. توی چندتا از داستان‌ها، مراجع با یه اتفاق نسبتاً ساده، ناگهان متحول می‌شه و مشکلش انگار به‌کلی حل می‌شه! چیزی که من انتظار داشتم، هدایت مراجع‌ها به سمت خودشناسی واقعی و عمیق بود، ولی چنین چیزی توی این کتاب ندیدم. درسته که این جرقه ناگهانی ممکنه توی بعضی مراجعین اتفاق بیوفته؛ ولی کنار هم گذاشتن این داستان ها این تصور رو ایجاد میکنه که روانکاوی چیزی همینقدر سهل الوصول هستش.

۳. توی آخرین داستان، یالوم توی ذهن خودش از دست یکی از مراجعین (جرد) کلافه می‌شه و می‌گه: «جرد، چرا نمی‌تونی بیشتر شبیه اندرو باشی؟»  
به نظرم همچین نگاهی به مراجع از سمت روانکاو درست نیست. دیدگاه والدمآبانه «اون رو ببین، چرا مثل اون نیستی؟» دقیقاً همون چیزیه که یه مراجع باید ازش فاصله بگیره. 
آیا ممکنه یالوم از قصد این فکر درونی رو نوشته باشه تا نشون بده خودش هم انسانی خطاکاره و روان‌درمانگرها معصوم نیستن؟ یا اینجا واقعاً لغزش داشته؟

۴. با توجه به اینکه این کتاب جزو آخرین آثار یالومه (شانزدهمین از نوزده کتاب)، به‌نظرم سن و نزدیکی‌اش به مرگ روی رویکردش تأثیر گذاشته. تقریباً همه‌ی داستان‌ها به‌شکلی به مواجهه با مرگ می‌پردازن. حتی توی داستان آخر، به‌نظرم دغدغه‌ی مرگ و فناپذیری رو به زور وارد موضوع جرد کرده بود. برای روند درمانی جرد اصلاً نیازی به مطرح‌کردن این بحث نبود. حتی یالوم توی ذهنش جرد رو متهم می‌کنه به اینکه متوجه منظورش نشده و داره از موضوع طفره میره؛ در حالی‌که از نظر من، بحث مرگ ربطی به مسئله‌ی جرد نداشت و فقط به‌خاطر دغدغه‌ی شخصی یالوم وارد داستان شده بود. 
به عبارتی انگار یالومِ مسن، دنیا رو فقط از عینک مرگ می‌بینه.

در کل، این کتاب رو پیشنهاد نمی‌کنم. یالوم کتاب‌های به‌مراتب بهتری داره.
      
10

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.