یادداشت حسین
1402/2/21
این کتاب رو زنی روستایی ، درباره زندگی خودش نوشته.این زن فقط 5 سال به مدرسه رفت و در زندگی هیچ کتابی به جز کتابِ مقدس نخوند .با این حال ، زبون ساده کتاب هیچی از ارزش این کتاب کم نمیکنه . آنا این کتاب رو در طول 2 هفته نوشت و در اون به توصیف تمامِ بخش های زندگیش پرداخت .سختی های زندگی در یه روستا و فقرِ حاکم ، به شدت آدم رو متاثر می کرد . با این حال ، همون طور که مترجم میگه ، آنا نخواسته که با نوشتن این کتاب ترحم دیگران رو بر بیانگیزه . این کتاب ، صرفا تلاش آنا بود برای برآورده کردن آرزوش : " نوشتن زندگینامه " . آرزویی که در اواخر عمرش به ثمر رسید . کتابی بود که باهاش لبخند زدم ، خندیدم و گاهی به شدت متاثر شدم . کتابی که نمیخواستم تموم بشه . دوستش داشتم !! بخشی از متن کتاب : ما به اتاق بالا که طبق سنتی قدیمی اتاق صاحبخانه بود نقل مکان کردیم و به آن هایی فکر می کردیم که پیش از ما صاحب این جا بودند . پیش خودمان می گفتیم ، خوب حالا ما جای شما را گرفتیم ، یک روز هم ما را مرده از این اتاق بیرون می برند . ----------------- آن قدر خسته بودم که تنها آرزویم این بود که یک بار در عمرم بتوانم حسابی بخوابم ، فقط یک بار .اما این فقط یک آرزو باقی ماند .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.