یادداشت معصومه صدیقی
1403/2/17
4.4
23
برای تربیت انسان، برای ساختن بشر باید در او عشقی آفرید که از تمام غریزه ها نیرومندتر باشد و باید در او نیرویی گذاشت که تمام زنجیرها را با خود بردارد و تمام نگهبان ها را همراه بکشد. و مادام که این عشق عظیم و این نیروی بزرگ در انسان نیاید و پا نگیرد، برای انسان حرکتی نخواهد بود و از بند اسارت ها¹ نجاتی نخواهد یافت... ما از محبوب های خود بخاطر محبوب تری چشم میپوشیم و خوب را فدای خوب تر میکنیم و آنچه با اهمیت تر است انتخاب میکنیم. با آنکه پول را دوست داریم میدهیم تا به آنچه بیشتر میخواهیم برسیم. با آنکه جان خود را دوست داریم از جان خود میگذریم تا به آزادی دست یابیم. عشقِ شدیدتر و حب "الله" ما را از اسارت غرایز و حب نفس و حب دنیا آزاد میکند. ابراهیم با آنکه اسماعیل را دوست دارد و خیلی هم دوست دارد، در راه حق و بخاطر دستور او قربانی میکند. چگونه میتوان این عشق را در نهاد انسان برافروخت؟ و چگونه میتوان او را از محبت سرشار کرد؟ جواب این سوال خیلی ساده است. ما چه وقت عاشق یک پارچه، یک ماشین و یا عاشق ثروت و قدرت میشویم؟ هنگامی که آن را میشناسیم و ارزش آن را مییابیم، همان وقت به سوی او میشتابیم. معرفت و شناخت عشق را سبز می کند ² و به وجود می آورد. شناخت خوبی ها در انسان عشق را زنده میکند و شناخت بدی ها نفرت را و این عشق و نفرت انسان را به حرکت میاندازند، جلو میآورند و یا فراری میدهند. پ.ن 1: اسارت ها و جبرهایی که انسان را میگیرند، گاهی از بیرون هستند و گاهی از درون. از بیرون، محیط، طبیعت، وراثت، تربیت، وسوسهها. از درون، جبر فکر و عقل و غریزه. انسان از مجموع این جبرها به آزادی میرسد. پ.ن2: عشقی که بدون شناخت باشد، همان جذبهای است که اتم ها را به هم پیوند داده است. این عشق که انتخاب انسان نیست ارزشی ندارد. -کتاب "مسئولیت و سازندگی" -نوشته علی صفایی حائری
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.