یادداشت سید حسن عمادی
1404/1/12
نیمدانگ «نیمدانگ پیونگیانگ» موقع خواندن کتاب، بارها خود را هماحساس با نویسنده مییافتم و خود را در موقعیت او میدیدم. البته نه از آن نوع «همذاتپنداری»ها که مخاطبان سفرنامهها دارند و خود را همسفر نویسنده میبینند و نشانهی قوت قلم نویسنده است؛ نه، موقعیت امیرخانی در سفر پیونگیانگ را شبیه موقعیت خودم به عنوان خواننده میدیدم. شباهت اوّل را تقویم قمری رقم زده بود. پیشتر در یادداشتی نوشته بودم که قصد دارم طبق فهرستی چند سفرنامه بخوانم. روزی از روزهای دههی آخر رمضان، از لب «طاقچه» سفرنامهی بعدی را برداشتم. در همان مقدمهی مؤلف دیدم که سفر در ماه محرّم بوده. به همین خاطر خواندنش را مؤکول کردم به نزدیک محرّم. مؤلف کتاب بعدیِ فهرست، در مقدمه نوشته بود سفری در دههی آخر ماه مبارک به او پیشنهاد شده. چه حسن تصادفی! (جالب اینکه این سفر، یک روز بعد از عید فطر به پایان رسیده بود و من هم یک روز بعد از عید فطر کتاب را تمام کردم.) شباهت دوم، دلیل انتخاب این ماجراجویی بود. آقای نویسنده به پیشنهاد دهنده گفته بود «در ماه مبارک سفر نمیروم»؛ من هم با خود میگفتم «چرا در ماه مبارک سفرنامه بخوانم؟» نویسنده شنیده بود «سفر به کرهی شمالی است ها» و وسوسه شده بود؛ من هم تکرار کرده بودم «سفرنامهی کرهی شمالی است ها» و وسوسه شده بودم. اینطور بود که رضا امیرخانی به پیونگیانگ رفت و من سراغِ «نیمدانگ پیونگیانگ». آقای امیرخانی سفرنامهی دیگری ننوشته*؛ اما بارها در این کتاب از خاطرهی سفرهای داخلی و خارجی خود گفته است. (ن.ک به پینوشت همین یادداشت) خاطراتی که بیش از هر چیز، از دقت نظر و روحیهی اکتشافگر او خبر میدهد. دو عاملی که انبان تجربهی زیستهی او را به اندازهی چند صد سال زیستن سنگین کرده است. ترازوی مقایسهگر و راستیآزمای امیرخانی از همین انبان خارج میشود. امیرخانی جایی از کتاب مینویسد: «تمام تلاشم این بوده است که در شروع سفر پیشداوری نداشته باشم، اما این یکی پیشداوری نیست.» و کتاب پر است از ارزیابیهایی که پیشداوری نیست، داوری است. در واقع همین ارزیابیهای دست اول است که مشاهدات او را ارزشمند و خواندنی کرده است. ویژگی چشمگیر دیگری که در این امر به نویسنده کمک کرده است، هوش اجتماعی او است. امیرخانی برای حرف کشیدن از هر فرد، ترفندهای متفاوتی دارد و از حرف نزدنها هم نکته استخراج میکند. او با استفاده از این ابزارِ دقیقِ نمونهبرداری، دستِ آزمایشگاه تفکر انتقادی خود را حسابی پر میکند. (گفتگوی او با مردمشناسِ کرهای، ۴ بهمن ۹۷، شاهد خوبی برای این ادعا است. در این گفتگو به وضوح میبینیم که امیرخانی چگونه هوش اجتماعی و تفکر انتقادی را توأمان به کار میبَرَد.) از جذابیتهای جنبی کتاب، رسمالخط خاص آقای امیرخانی و شوخطبعیهای او است. همچنین در صد صفحهی پایانی، او دو یا سه تفسیر مختلف از عبارت «نیمدانگ» در نام کتاب ارائه میدهد که همگی کمابیش جالب از آب درآمدهاند. کاری که در یک سوم پایانی «رهش» هم انجام داده و آنجا هم موفق بوده است. با توجه به اینکه کتاب پیش روی ما، یک سفرنامه است نه رمان و مقاله، نمیتوان چیزی بیش از این دربارهی محتوای کتاب گفت: «نیمدانگ پیونگ یانگ، حاصل دو سفر رضا امیرخانی به سرزمین عجایب، کرهی شمالی است». برای بیشتر دانستن باید کتاب را باز کنید، کمربندتان را ببندید و با امیرخانی به پکن و از آنجا به پیونگیانگ پرواز کنید. * او خود در گوشهای از کتاب حاضر، «داستان سیستان» را واقعهنگاری دانسته و سفرنامه بودن آن را رد میکند. پینوشت (پسافزود): در همان گوشهی کتاب، «جانستان کابلستان» را ذکر میکند و بر سفرنامه بودن آن تاکید میکند!😅 جملهی صحیح تر این است: «آقای امیرخانی بارها در این کتاب از خاطرهی سفرهای داخلی و خارجی خود -که سفرنامهای از آنها منتشر نکرده- گفته است» موقع نوشتن خواستم پیاز داغ قضیه را زیاد کنم؛ حالا میبینم که وسط این جلز و ولز، روغن داغ پریده و دستم را سوزانده.🙃
(0/1000)
سید حسن عمادی
1404/1/12
1