یادداشت علی عقیلی نسب

        کتابی دیگر از ریموند چندلر که متشکل از چهار بخش است:
مقدمه، داستان نیمه بلندِ قاتل در باران، داستان کوتاه منتظر می‌مونم و مؤخره(هنر بی دردسر قتل)

مقدمه:
این مقدمه تلخیصی است از مقدمه فلیپس درهام بر کتاب قاتل در باران که مجموعه‌ای است از هشت داستان کوتاه و نیمه بلند. توضیحات مقدمه را برای آشنایی با کتاب و همچنین برای قضاوت حداقل داستان قاتل در باران لازم دانستم پس خلاصه‌ای از آن را با بیان خود به همراه اندکی توضیح می‌آورم:
از ریموند چندلر در طول فعالیت ادبی‌اش، هفت رمان و بیست و سه داستان کوتاه و نیمه‌ بلند به جای مانده که از میان بیست و سه داستان کوتاه او پانزده داستان معروف و شناخته شده در جامعه ادبی بودند و هشت داستان دیگر گم‌شده در میان صفحات کاهی روزنامه‌های عامه پسند. بی‌توجهی به این هشت داستان رسما خواسته خود چندلر بوده. چندلر این هشت داستان را بعد از نوشتن، پایه و محور سه رمان قرار داده. ادعای فلیپس درهام بر این است که چندین نویسنده‌ دیگر هم چنین کرده‌اند‌ و این کار را هم دوست داشته و هر دو(داستان کوتاه و رمان) را منتشر کردند. من خبر ندارم. اما چندلر از این کار به شدت بدش آمده و این هشت داستان را به حال خودشان واگذاشته تا سال‌ها بعد از مرگش. چندلر داستان‌هایی که از آنها در رمانی استفاده می‌شود را اوراق شده و بلا استفاده می‌داند. 
آن داستان‌ها عبارت بودند از:
قاتل در باران، مردی که سگ‌ها را دوست داشت، پرده، دختر را محاکمه کن، سنگ یشم ماندارین، بی‌سیتی بلوز، بانوی دریاچه و جنایتی در کوهستان رخ نداد. 
چندلر غالب مضمون خواب گران را از داستان‌های قاتل در باران و پرده گرفته(۲۱ فصل از ۳۲ فصل خواب گران و هفت شخصیت از داستان پرده، شش شخصیت از قاتل در باران، چهار شخصیت مرکب از شخصیت‌های دو داستان و چهار شخصیت جدید)
شخصیت‌های قهرمان داستان‌های چندلر(کارآگاه‌ها) در رمان‌هایش در قالب فیلیپ مارلو است. اما به قول درهام نطفه مارلو از همان داستان کوتاه اول چندلر یعنی تحق‌السکوت بگیرها آدم نمی‌کشند بسته شد. تکامل این شخصیت در قالب دیگر داستان‌های کوتاه او ادامه یافت اما در هیچ کدام اسم کارآگاه فیلیپ مارلو نیست. در سه داستان اسمش کارمادی، در سه داستان دیگر جان دالماس، در جنایتی در کوهستان رخ نداده به نام جان اِونز و در داستان قاتل در باران راوی اول شخصی بی‌نامی است. داستان کوتاه جنایتی در کوهستان رخ نداد در سال ۱۹۴۱(دو سال بعد از انتشار خواب گران) منتشر شد و با اینکه کارآگاه چندلر با نام فیلیپ مارلو در خواب گران شناخته شده بود، اینجا جان اونز  نامیده شد.
نکته‌ای که شخصیت اول و کارآگاه داستان‌های چندلر را از دیگر شخصیت‌های داستان‌های مدرن متمایز می‌کند این است که بیشتر علاقه دارد به مردم کمک کند تا پول در آورد. در واقع شخصیت او مثبت‌تر از دیکر شخصیت‌های مدرن کارآگاهی است. مثل فیلیپ مارلو که در یادداشتم بر خواب گران مفصل به آن پرداختم و بر خلاف سام اسپید که در یادداشت شاهین مالت صحبت از او به میان آمد. 
در واقع کارآگاه‌های داستان‌های چندلر شخصیتی است در عین عادی بودن، قهرمان است و به دنبال عدالت. خود چندلر در جایی در این مورد می‌نویسد: 《بنیان عاطفی داستان کارآگاهیِ اصیل همواره این بوده است که قتل بالاخره فاش و عدالت اجرا خواهد شد(و شاید این همان عنصری است که معمای آقای ریپلی را از کارآگاهی بودن خارج می‌کند)》و بعد اضافه می‌کند که عدالت هرگز اجرا نخواهد شد《مگر آن‌که فردی بسیار مصمم به دنبال آن باشد که عدالت حتما اجرا شود》و آن شخص به دنبال عدالت همان کارآگاه او است.

داستان قاتل در باران:
روزی تونی دراوک به سراغ کارآگاه داستان می‌رود و از او می‌خواهد که شر شخصی به نام استاینر را از سر دخترش کم کند. کارآگاه قبول می‌کند و روز اول به مغازه استاینر می‌رود و بعد از تعقیب استاینر تا خانه‌اش، ماشین دختر دراوک در خانه استاینر پیدا می‌کند. در همین موقع صدای سه گلوله را می‌شنود‌...

راوی همان‌طور که در مقدمه متوجه شدید، اول شخص است. در واقع هیچ‌گاه قرار نیست متوجه شویم که نام او چیست. خود اول خطاب به اسلِید که از او پرسیده بود تو اصلا که هستی؟ گفته بود: کارآگاه. اسمم مهم نیست.
شخصیت کارآگاه داستان در واقع همان شخصیت فیلیپ مارلو است. انسانی است عادی ولی در عین حال بسیار به دیگران کمک می‌کند. پول را دوست دارد و حتی اول داستان خطاب به دراوک که به او ماموریتی داده بود می‌گوید: 《این کار یخورده جیبت رو ناراحت می‌کنه.》اما به خاطر پول هر کاری نمی‌کند.
دیگر شخصیت‌های نصفه‌نیمه داستان در واقع آنقدر شباهت زیادی به شخصیت‌های خواب گران دارند که اگر آن رمان را بخوانید تقریبا هر کجا این شخصیت مثل شخصیت خواب گران عمل نکند اعصابتان خورد می‌شود و تعجب می‌کنید که چرا اینگونه نشد. آنقدر شباهت شخصیتی وجود دارد که تمامِ اسم دو شخصیت و اسم کوچک یکی از شخصیت‌ها به خواب گران منتقل شده(شخصیت‌های اگنس و جو مارتی عینا در خواب گران هستند و شخصیت کارمن دراوک در خواب گران بسیار شبیه به کارمن استرن‌وود است.) 
توصیفات شبیه به خواب گران(گاها نعل به نعل در خواب گران از اینجا برداشت کرده) کم نبودند. مثل اینکه کارمن دراوک و کارمن استرن وود هر دو عادت جویدن انگشت شست‌شان دارند. یا اینکه در توصیف یکی از خدمتکاران دراوک این عبارت به کار رفته: 《شبیه اسب پیر و خوبی بود که پس از سال‌ها خدمت در مرتع رها شده...》 که عین توصیفی است که در خواب گران برای خدمتکار استر‌ن‌وود استفاده شده.
توصیفی که درهام در مقدمه نسبت به فضاسازی شهر لس آنجلس این داستان آورده را حیفم آمد اینجا نیاورم:《گاهی جایی آفتابی و خشک و بزرگ با خانه‌های زشت و بی‌قواره، اما پر از محبت و آرامش و صفا و گاهی شهری سرد و بی‌تفاوت که به اندازه‌ی یک لیوان یک‌ بار مصرف هم تشخص ندارد.》
      
3

16

(0/1000)

نظرات

ادامه یادداشت:
منتظر می‌مونم: 
نیمه‌شبی از شهر بورلی هیلز آمریکا، تونی ریسِک با دختری موقرمز به نام میس کِرِسی مشغول صحبت می‌شود که دربان هتل به او خبر می‌دهد شخصی به نام ال با او بیرون هتل کار دارد. ال به تونی خبر می‌دهد که شوهر میس کرسی از تیم آنها پول گرفته و باید میس کرسی را بفرستد بیرون تا برایش شر نشود‌. تونی وقتی بر می‌گردد هتل متوجه می‌شود در همین چند دقیقه‌ای که بیرون رفته مردی وارد هتل شده و کنار اتاق میس کرسی اتاق گرفته...
2

0

بر خلاف دو داستان دیگری که از چندلر خوانده بودم(خواب گران و قاتل در باران) روایت این داستان کوتاه سوم شخص است‌. 
تونی ریسک که حدس می‌زنم کارآگاه هتل باشد(شغلی که در کتاب شاهین مالت به آن اشاره شده و با توجه به شباهت خصوصیات تونی ریسک با کارآگاه هتل در شاهین مالت این حدس را زدم) شخصیتی آرام و مرموز دارد. احساساتش را می‌پوشاند تا شخص مقابلش متوجه احساسش نشود‌. راستش را بخواهید هنوز به طور کامل نمی‌دانم که تونی ریسک مطابق آنچه که چندلر از شخصیت‌هایش توصیف کرده طالب عدالت بوده یا برای 

0

به دردسر نیفتادن با تیم ال همکاری کرده؟ حدس می‌زنم طالب عدالت بوده و می‌خواسته قربانی را کمک کند و این حدسی بیش نیست که از سر گفته‌های چندلر در مورد شخصیت‌هایش و واکنش آخر داستان تونی ریسک دارم می‌زنم. 
توصیفات هتل بسیار رازآلود و تاریک‌اند و فضای داستان را دلهره‌آورتر می‌کند و مخاطب مدام منتظر است که بعدش چه می‌شود. 
این داستان جزو هشت داستان چندلر که کنار گذاشته شدند نبوده. یا حداقل اسمش جزو آنها نبوده و اگر مبنای رمانی است از چندلر، من خبر ندارم زیرا فقط خواب گران را خواندم. 

0

مؤخره(هنر بی‌دردسر قتل):
هنر بی‌دردسر قتل نام مقاله‌ای است از چندلر در باب داستان و رمان کارآگاهی
در برخی بخش‌های این مقاله چندلر تخصصی به بحث کارآگاهی نویسی می‌پردازد و از سواد من خارج است که آنها را تحلیل کنم و درموردشان صحبتی داشته باشم
اما خلاصه آنچه که فهمیدم این است که چندلر از دنیای کارآگاهی نویسی بسیار ناراحت و شاکی است. او کارآگاهی نویسان را متهم می‌کند به اینکه واقع‌گرا نیستند و داستان‌هایشان یا فاقد منطق و استدلال است و تماما جنبه هنری دارد یا فقط جنبه هنری دارد و فاقد استدلال است.
2

0

او با بررسی چندین کارآگاهی نویس در نهایت به لیستی از کارآگاهی نویسان می‌رسد که رابرت گریوز و آلن هاج آن را جمع‌آوری کردند و ادعای آنها این است که تنها کارآگاهی نویس درجه یک در عصر طلایی کارآگاهی نویسی(دوران بعد از جنگ جهانی اول تا دهه ۱۹۳۰ که چندلر چنین دوره‌ای را اصلا موجود نمی‌داند و می‌گوید ما صرفا به این دوره نزدیکیم) دشیل همت است(و من چقدر موافق این نظرم).
چندلر از دشیل همت ستایش‌های بسیار می‌کند و او را بسیار پیش برنده در کارآگاهی نویسی می‌داند ولی او را باز کافی کافی نمی‌داند. 

0

او کارآگاهانی که نام واقع گرا را به دوش می‌کشند، افرادی می‌داند که دنیا را خشن و تاریک نشان می‌دهند. و بعد از همه اینها واقعیت یک کارآگاه را اینچنین بیان می‌کند: در خیابان‌های پست پایین شهر باید مردی باشد که خودش پست و ناکس نیست، کسی که نه دست‌هایش آلوده است و نه از چیزی می‌ترسد. کارآگاه این نوع داستان باید چنین مردی باشد. او قهرمان است؛ او همه چیز است... او باید بهترین انسان دنیای خود باشد و انسانی خوب در هر دنیای دیگر.
این نگاه چندلر به نظرم واقع‌گرایی‌اش به مراتب کم‌تر از دیگران است. 

0