یادداشت سمیرا علیاصغری
1403/7/1
ملکوت چطور بود؟ مثل یک غذای بیاندازه خوشمزه و تازه و لذیذ و دلخواه با طعمِ جدید که نمیشه هضمش کرد. همهچی تا سرِ معده خوب پیش میره، ولی بقیهاش یه عذابِ الیمه. کتاب هم با همین بشارت شروع میشه: «فبشرهم بعذابٍ ألیم». باید دائم بشینی و خواندههارو بذاری کنار هم تا بفهمی چی خوندی. حتی باید روی خودِ واژۀ ملکوت هم تأمل کنم. بس که همهچیز رازآلود و ماورائی بود در داستان... کتابی که چندین برابر حجم و فروشش مورد نقد قرار گرفته، من باید با یه بار خوندن بفهمم؟ من؟ اونم من؟ هیهات. اما نویسنده خودش حسابی سوارِ کلمات و عبارتها و پیرنگش بوده. چند بار برگشتم عقب و دیدم همهچیز سرِ جای خودشه؛ عدالت واقعی جاری و ساریه. این هشدار هم بدم که خیلیها دوستش نداشتند. طبیعیه. ممکنه من عاشق خورشت آلواسفناج باشم، یکی عوقش بگیره. 🙄🤷🏼♀️ به اندازۀ کافی از ملکوت گفتم و نوشتم. بریم سراغ بعدی... #کتابخانۀ_اتاق_کناری @anbarivaotaghekenari
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.