یادداشت سمیرا علی‌اصغری

        ملکوت چطور بود؟

مثل یک غذای بی‌اندازه خوش‌‌مزه و تازه و لذیذ و دلخواه با طعمِ جدید که نمیشه هضمش کرد. همه‌چی تا سرِ معده خوب پیش میره، ولی بقیه‌اش یه عذابِ الیمه. کتاب هم با همین بشارت شروع میشه: «فبشرهم بعذابٍ ألیم». باید دائم بشینی و خوانده‌هارو بذاری کنار هم تا بفهمی چی خوندی.
حتی باید روی خودِ واژۀ ملکوت هم تأمل کنم. بس که همه‌چیز رازآلود و ماورائی بود در داستان...

کتابی که چندین برابر حجم و فروشش مورد نقد قرار گرفته،‌ من باید با یه بار خوندن بفهمم؟ من؟ اونم من؟ هیهات.

اما نویسنده خودش حسابی سوارِ کلمات و عبارت‌ها و پیرنگش بوده. چند بار برگشتم عقب و دیدم همه‌چیز سرِ جای خودشه؛ عدالت واقعی جاری و ساریه.

این هشدار هم بدم که خیلی‌ها دوستش نداشتند. طبیعیه. ممکنه من عاشق خورشت آلواسفناج باشم، یکی عوقش بگیره. 🙄🤷🏼‍♀️

به اندازۀ کافی از ملکوت گفتم و نوشتم.‌ بریم سراغ بعدی...

#کتابخانۀ_اتاق_کناری

@anbarivaotaghekenari
      
467

35

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.