یادداشت علی رستمی شاهراجی
1403/9/28
بیچارگان اثر داستایفسکی اه چه رنجییست، چه نکبتیست این زندگی، چه دنیاییست فقر و نداری، رویا و دوستی! دوستی های عمیق از هر سنی با دیگری، ارزوهای خوش برای دیگری و گریه هایمان برای دیگری. زندگی برای دیگری و مرگ برای دیگری. ان مرد برای دوستش مرگ را میپذیرفت، ولی دوستش باید میرفت، باید میرفت و مشیت الهی را میپذیرفت، همانطور که فقر و نداری و یتیمی را پذیرفته بود. او همیشه شاد خواهد بود که برای مدتی پدری و دوستی وفادار داشته. دوستی عاشق و دل خسته. نامه های این دو به هم جان سوز است، عمق روانم را سوزاند و تمام شد! نمیدانم چه بگویم فقط غمگینم، غمگین برای ان مرد و زن که فقر جدایشان کرده. فقر انها را از رویاهایشان دور کرده و رنج های عظیم به ان ها داده! براستی که حال فقرا را درک نمیکردم، اضطراب و تشویششان را درک نمیکردم، ولی حالا قطره ایش را چشیدم! و قطرهای عشق و دوستی خالصانه و راستین را هم چشیدم! دوستی ای که زیبا تر از عشق بود، بلی زیباتر از عشق! دوستی ای که باارزش تر از عشق و عاشقی بود! دوستی که دوام و قوت بسیاری داشت و قلب انسان را به رنج و در عین حال به قوت می اورد، که امکان همچین دوستی خیرخواهانه ای وجود دارد! براستی رنج کشیدم و لذت بردم! این اثر را با ترجمه خشایار دیهیمی خواندم. زروان ( علی رستمی شاهراجی )
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.