یادداشت سامان

سامان

سامان

1403/9/30

مواجهه با مرگ
        2.85
     « با این تفاصیل مرگ برایمان اتفاق نیست. بخش لاینفکی از زندگی است. اگر قرار است وجود داشته باشیم، مرگ هم باید باشد.»

. جان روزنامه نگار انگلیسی شاغل در بیروت دچار یک بیماری میشه. برای معالجه و درمان برمی‌گرده به انگلستان و اونجا مشخص میشه دچار بیماری لاعلاجی شده که در نهایت می‌میره ولی با اصرار مادرش، پزشک معالجش از گفتن این قضیه به جان صرف نظر می‌کنه و فقط میگه به بیماری دچار شده که هر چند وقت یک بار نیاز به بستری داره. اعضای خانواده جان و دوست صمیمی او کی‌یر جلسه ای رو تشکیل میدند موسوم به جلسه ستاد جنگ که چندین بار هم در طول داستان این جلسات تشکیل میشه و اونجا شروع می‌کنند به بحث کردن سر اینکه آیا به جان بگیم قراره بمیره یا نه. این ایده، موافقان و مخالفانی داره و در نخستین جلسه قرار بر این میشه که این قضیه از جان مخفی بمونه. در ادامه داستان متوجه این قضیه خواهیم شد که بالاخره جان متوجه بیماریش میشه یا نه و اینکه چه تغییراتی رو دچارش میشه و چه سرانجامی در انتظار اوست...

زندگی و قسمت پایانی اون، یعنی مرگ همیشه مورد توجه فلاسفه بوده. حتی ما انسان های عادی هم در برهه‌هایی از زندگیمون به مرگ فکر کردیم و طبیعتا دچار احساسات گوناگونی شدیم.هر کس با اندوخته ای که داره به این قضیه نگاه می‌کنه و برداشت خودش رو داره ولی در مسلم بودن مرگ تردیدی نیست. در این داستان آقای مگی که خودش از فلاسفه است و آثار مختلفی رو چاپ کرده داستانی با محوریت مرگ تدارک دیده. شبح مرگ از همون اوایل  بر سر داستان و شخصیت اصلی او سنگینی می‌کنه. کتاب از ماجراهای زیادی برخوردار نیست و اساسا ما با یک کتاب دیالوگ محور و گفت و گو محور مواجه هستیم. کتاب پر است از دیالوگ‌های فلسفی که مخاطب رو به فکر فرو می‌بره. موضوعاتی چون زندگی، عشق، مرگ، و سایر مسائلی که در گفت و گوهای زیاد کتاب در مورد اونها بحث میشه و هر شخصیتی نظرات خودش رو میگه.جملاتی که زیرش خط کشیده بشه و هایلایت بشه در این کتاب به کرات موجوده....ولی به نظر من این قضیه دیالوگ های فلسفی مثل یک شمشیر دو لبه عمل کرده و تبدیل به نقطه ضعفی هم شده. برخی قسمت‌های کتاب بستر سازی مناسبی دیده نمیشه و این حس رو دریافت کردم که نویسنده به هر قیمتی شده میخواسته عقاید خودش رو از زبون شخصیت ها ابراز کنه و ظاهرا فراموش کرده باید یک فضای مناسبی هم برای این مهم خلق کنه.  اینکه اکثر گفت و گوهای شخصیت ها با هم موارد فلسفی و سیاسی و موسیقی بحث های عمیق هستش و انگار این شخصیت ها حرف مهملی تو زندگیشون نمی‌زنند و خبری از شوخی و سایر واقعیتهای طبیعی زندگی نیست. به نظر من برایان مگی در خلق یک جهان خودساخته داستان خیلی  قوی عمل نکرده و نتونسته اونطور که باید و شاید یا شخصیت یا فضای حاکم بر داستان رو در بیاره.تمرکز او به دیالوگهای عمیق و تامل برانگیز بوده و بس. تنها چیزی که از جان میدونیم شغل خبرنگاریشه. در مورد سایر شخصیت ها جز شغل و اندک مواردی داده ای به مخاطب ارائه نمیشه و حالا مخاطب بدون هیچ پیش زمینه ای باید وارد فضایی بشه که شخصیت ها دیالوگهاشون با هم خیلی اساسی و تامل برانگیزه..مثلا بار دومی که جان  در بیمارستان بستری میشه، پزشک معالج او بهش سر میزنه و در این حین چنان بحث عمیقی بین این دو شکل میگیره و از فلسفه و تاریخ و تفاوت خدمات بیمارستان دولتی و خصوصی صفحات زیادی صحبت به عمل میاد که انگار این پزشک بیمار دیگری نداره که بخواد بهش سر بزنه و اساسا در این شرایط جای این همه بحث نیست. از این موقعیت‌ها در داستان باز هم داریم.اگر این ایده داستان رو یک نویسنده ماهر که در داستان نویسی تبحر داره می‌نوشت به نظرم نتیجه نهایی اثر خیلی دلچسب تر از آب در میومد. ایده داستان ایده محترم و قابلی است ولی در پردازش به زعم من متوسط بوده. این نکته رو هم بگم 590 صفحه برای این داستان زیاد بود و میشد کار در 400 صفحه جمع بشه.یعنی از منظر کشش داستان هم به نظرم باز کار لنگ می‌زنه.

مخاطبی که این کتاب رو میخواد بخونه بهتره به این قضیه واقف باشه که دز فلسفی این اثر به قصه گویی و داستان حسابی می‌چربه و بهتره زمانی این اثر رو بخونه که  یا حوصله کافی داره و یا به مسائل فلسفی علاقه زیادی داره. مواجهه با مرگ اثری است که مخاطب رو حتما به فکر فرو میبره و از این منظر بسیار ارزشمنده اما در زمینه قصه و داستان و شکل روایت، ضعف هایی داره.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.