یادداشت احمدرضا کوکب
1403/12/7
من فکر میکردم نادر دهه هفتاد فوت کرده باشد. وقتی دیدم تا دهه هشتاد زنده بوده، خیلی دلم برایش سوخت. نزدیک به یک دهه در سکوت و خفقان بوده و واقعا نمیدانم کسی که اینها را نوشته و با چنین تصویری از انقلابیون انقلاب کرده، در دوران گوشه نشینی اش به چیزهایی فکر میکرده است بگذریم. دیگر این جلد پنجم است و چقدر بگویم این داستان خیلی خوب و جذاب است و شخصیتها بسیار پخته هستند و از این حرفها؟ کتاب شاهکار است دیگر. چه میشود گفت؟ فقط اینکه دیگر نمیتوانم صحرا را تصور کنم. در جلدهای قبل تر مدل چادر زدن و زندگی مردم به جزئیات توصیف شده بود. الان فقط میدانیم همه چیز در حال متحول شدن است و صحراییان هم خانه میسازند و دیگر توی چادر نیستند. دلم راضی نمیشود شخصیت هایی مثل ملان بانو توی خانه زندگی کند و نمیتوانم این را توی آن جا کنم! همین.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.