یادداشت فاطمه صابری فر
دیروز
بعد از تمام کردن هر داستان، دلم میخواست پالتو بپوشم. شالگردن بپیچم دور بینی و دهانم. راه بیوفتم توی خیابانی که آسمانش سراسر ابرهای مخوفِ سیاه است. بدون باران، بدون برف. خیابانی که سرمایش تا مغز استخوان نیزه میکشد. راه بروم و برگهای خشکِ درختها را لگد کنم. راه بروم و اشکهایم را لای شالگردن قایم کنم. داستانهای کوتاه مونرو، سلیقهای است، واقعا سلیقهای است. اگر صبورید بخوانید، اگر دنبالِ اتفاقاتِ گُنده نیستید بخوانید، اگر درون شخصیت برایتان مهم تر است بخوانید و اگر ابهام دوست دارید حتما بخوانید، وگرنه همان داستان اول کتاب را پرت میکنید توی قفسه و افسوس میخورید که چرا پولتان را هدر دادهاید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.