یادداشت زهراخزاعی

        شهید قدیر سرلک 
روز عید قدیر دنیا اومد، عموش گفت اسمش رو با خودش اورده، قدیر. 
داستان، زندگی قدیر را از زبان افراد مختلف خانواده و دوستان نقل میکند.. ازماجرای ازدواجش با مریم شروع می شود،  هر قسمت هم از زبان همان شخصیت نوشته شده که به صمیمت و همذات پنداری قصه خیلی کمک می کند. 

قدیر پسربچه ایست که از دیوار راست بالا میرود.. 
کاری که میداند درست است را انجام میدهد، به هر قیمتی. 
و بسیار مهربان و شوخ طبع.. از آنهایی که اگه تو یه جمع باشن کل جمع رو به هیجان و خنده میندازن... ازونایی که وقتی نیستن خیلی جای خالیشون معلومه... 

یک فیلمی دیدم از مصاحبه خانمشان بعد از شهادت ایشان... میگفت خیلی دوست داشتم با هم زندگی میکردیم، بچه دار میشدیم، سفر میرفتیم، پیر میشدیم..... ولی نشد. 

این رو از زبان خانم شهید صدرزاده هم شنیده بود که به یکی از نزدیکانش میگفت وقتی تو خیابون پیرزن و پیرمرد میبینم میگم میشه من و مصطفی هم باهم پیر بشیم...ولی نشد. 

میخوام بگم این آدمها از عزیزتریناشون گذشتن..از جوونی و زندگیشون..از آرزوهاشون.... خیلی باید حواسمون باشه، خیلی ما عقبیم،  اینها به اون حرفی که میگه ابد در پیش داریم رسیدن و از اینها گذشتن،  
کاش ماهم برسیم. 


      
57

14

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.