یادداشت سعید بیگی
1404/1/18
نثر کتاب خوب بود و از خواندنش لذت بردم. کتاب ماجرای چند نفر تونتاب (سوختانداز) یک کشتی را نشان میدهد که در شرایطی بسیار دشوار و سخت زندگی میکنند و کاری بسیار طاقتفرسا دارند و در شرایطی با آلودگی هوایی و حرارتی بالا، روزگار میگذرانند ... نمایشنامۀ خوب و استخوانداری بود و از خواندنش لذت بردم. توصیفات صحنهها و آدمهایی که نویسنده لازم میداند، خوب و به اندازه است و نشان از دقتنظر و مهارت نویسنده دارد. انسان وقتی به شرایطی عادت کرده و بدان خو میگیرد؛ با وجود سختی و دشواری شرایط، چون بدان علاقه دارد، آن را میپذیرد و تحمل میکند و از آن لذت میبرد. اما اگر این میل و علاقه، به دلایلی از بین برود؛ دیگر تابِ تحمل یک لحظه از آن شرایط دشوار را نخواهد داشت. این مسئله برای افرادی که ناتوان یا ترسو و بزدل هستند، پیامدی قابل توجه در پی نخواهد داشت؛ زیرا نه توان و نه جرات تغییر شرایط یا فرار از آن را دارند. پس تحمل کرده و دائم نِق می زنند؛ درست مانند آن دو دوست پیر و جوان ینک! اما برای فردی چون ینک که هم قدرت دارد و هم بیباک است؛ تحمل آن شرایط با تغییر نگرش او، دیگر به هیچ وجه ممکن نیست و او برای یافتن راهی به هر در میزند و در نهایت جانش را به سادگی در این راه از دست میدهد. به قول مبارزان در راه عقیدهاش جان میدهد، هر چند این عقیده یا فکر (به قول ینک: فرک) نادرست و بیهوده باشد. تقابل فقر و غنا و استثمار و بهره کشی و نابرابری اجتماعی، از مسائل دیگری بود که در این نمایشنامه به خوبی به تصویر کشیده شده بود.
(0/1000)
سعید بیگی
1404/1/19
1