یادداشت نرگس بامری

        تقریبا جزء اولین رمان هایی هستش که خوندم تو نوجوانی، اینقدر با ادا اطوارهای کاوه خندیدم و به فرنوش حسودی کردم بخاطر عشق بهزاد که حدنداره😂
ولی تهش وای مُردم من، به معنای واقعی حالم بدشد، تاچندروز من فقط گریه میکردم🥲هنوزم وقتی یادم میاد پایانش رو دلم به درد میاد
بعضی وقتا باخودم میگم چرااا، چرا تهش باید اینجوری تموم بشه، ولی شاید اگه پایانش تلخ نمیشد اصلا یادمون نمی‌موند و میشد جزء رمان های زیادی که تو نوجوانی خوندیم و الان هیچی ازشون یادمون نیست ... من که هیچوقت این رمان رو یادم نمیره و همیشه دوستش خواهم داشت، راستی هروقت هم میخوام تو خوابگاه تخم مرغ بپزم یاد بهزاد میفتم😂... 
      
16

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.