یادداشت مینا

مینا

مینا

1404/2/28

        از بین روش‌های مختلفی که برای خلاصی از معضلِ «با اینکه میخوام کتاب بخونم، ولی حسش نیس!» (ریدینگ اسلامپ) پیشنهاد میشه، خوندن یه کتاب جنایی برای من گاهی خوب جواب میده. با اینکه ژرژ سیمون رو از داستان‌هایی مثل «گربه» و «نامزدی آقای ایر» می شناختم ولی هیچوقت سراغ کارآگاه معروفش «مِگره» نرفته بودم. امروز که حوصله‌ی هیچکدوم از کتابای در حال خوندن دیگه‌م رو نداشتم، یهو تصمیم گرفتم برم و کتاب صوتی مگره و مرد نیمکت‌نشین رو گوش بدم. ۵ساعتو نیم حین تمیزکاری خونه، ورزش، و زمان استراحت بین کاری تقریباً یک بند گوشش دادم و راضیم. نمیگم شاهکار بود، که نبود، و حس میکنم اگه بجای صوتی، متنی میخوندمش، احتمالا حوصله‌م سر می‌رفت. ولی کارشو انجام داد.

مگره شخصیت جالبی داشت، و کنجکاوم کرد که در آینده بازم سراغ این کارآگاه باهوش، و گاهی بدخلق و بامزه برم. خود داستان چیز خیلی خاصی نبود، طبق معمول این مدل داستانا یکی همون اول به قتل می‌رسه و تلاش بر اینه که با تحقیق، بازجویی و پرس‌وجو از نزدیکان طرف و کشف ذره‌ذره‌ی حقایق مختلف به قاتل و دلیل قتل برسن.

از یک مورد خوشم اومد تو این کتاب، اونم اینکه قاتل اونی که احتمال می‌دادم نبود، چون خیلی دیگه خنک میشد. ولی ایراد پایان هم در همین انتخاب قاتل بود، چون گفتم: ا؟ خب. همینقدر برام بی‌مزه بود.

گوینده‌ی کتاب محمدرضا رجبی بود، که صدا و لحنشو خیلی دوست داشتم. بغیر از صدای خود مگره، صدایی که برای خانومای جوون و یکی از خلافکارا درمیاورد خیلی بامزه بود :))))
      
21

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.