یادداشت سید علی مرعشی

        در کتاب ملکوت ما با نوعی رنج زیستن و زندگی مشقت‌بار بعد ازدست دادن چیزی گرانبها مواجه هستیم. تصور کنین شخص عزیزی را از دست داده‌این و قدرت فراموش کردن آن را ندارین. گاهی از این نکته غفلت می‌کنیم که فراموشی بزرگترین موهبت آفرینش برای ادامه دادن زندگی است. ملکوت از آن دست کتاب‌هایی است که باید بر وسوسه دنبال کردن داستان و اینکه چه اتفاقی برای شخصیت‌ها افتاده است، غلبه کنین و اجازه دهید تا نویسنده از حس و حال آدم‌هایش برای شما بگوید. با آرامش با درد آن‌ها همراه شوید و آن را باورپذیر بیابید. خوشبختانه بهرام صادقی آنقدر خوب می‌نویسد که وضوح تصاویر از هر کتابی که شاید به تازگی خوانده باشین بیشتر است. اشتباه نکنین منظورم توصیف جهان داستان نیست. از دنیای درون شخصیت‌ها حرف می‌زنم. همان که دولت آبادی درباره‌ی آن می‌گفت من چگونه باید مفهوم درد را به شما نشان بدهم!؟ این ویژگی را پیشتر در قلم دولت آبادی یافته بودم و توانایی صادقی من را ترغیب کرد تا مجموعه داستان قطور «سنگر و قمقمه های خالی» را نیز - اگر عمری باقی باشد- بخوانم. یکی از ویژگی‌های کتاب که قابل تحسین و احترام است یک طرفه به قاضی نرفتن نویسنده و پرداختن به دلایل و انگیزه‌های دو شخصیت اصلی داستان است که بیش از هر چیز در خدمت واقع گرا بودن داستان می باشد.
      
2

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.