یادداشت پیمان قیصری
1403/4/8
تمام اشعار کتاب عاشقانه است و از اون عاشقانهها که عشق یه طرفه بوده انگار. من چندتاشو مینویسیم درختان را هنوز ای برف شوق برگ و باری هست زمستان گرچه طولانیست آخر نوبهاری هست مرا در قلب خود کشتی و از دنیای خود راندی گمان میکردم ای بیرحم بین ما قراری هست تمنای وفاداری مرا هرگز نبود از تو ولی ای بیوفا از بیوفا هم انتظاری هست چو در قلب تو میتازند بعد از من رقیبانم به یاد آور که در صحرای آغوشت مزاری هست اگر یک عمر هم در بستر آرامشت باشی بدان ای رود در پایان راهت آبشاری هست هرچند که هرگز نرسیدم به وصالت عمری که حرام تو شد ای عشق حلالیت طاووسی و حسنت قفس پر زدن دوست ای مرغ گرفتار، چه سود از پر و بالت زیبایی امروز تو گنجی ابدی نیست بیچاره تو و دلخوشی رو به زوالت مانند اناری که سر شاخه بخشکد افسوس که هرگز نرسیدی به کمالت پرسیدیام از عشق و جوابی نشنیدی بشنو که سزاوار سکوت است سوالت یک بار به اصرار تو عاشق شدم ای دل اینبار اگر اصرار کنی، وای به حالت نمیدانم چرا اما به قدری دوستت دارم که از بیچارگی گاهی به حال خویش میگریم به مردم چون پناه آوردم از تنهاییام دیدم که از تنها شدن جانکاهتر احساس تنهاییست
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.