یادداشت محمدامین اکبری
1403/2/10
به نام او جناب سروش حبیبی و خیلی از مترجمان بر این عقیدهاند که هر اثر کلاسیک هر دو سه دهه یکبار باید دوباره ترجمه شود. من چندان با این فرضیه همداستان نیستم به نظرم ترجمه دوباره تنها در شرایطی قابل قبول است که برتر از ترجمه یا ترجمههای پیشین باشد. در غیر این صورت اتلاف وقت و انرژی است. ولی به نظرم هر اثر کلاسیکی چه ترجمه باشد و چه به زبان اصلی باید هرچند سال یکبار دوبارهخوانی شود. چرا که تلقی آدمی نسبت به آن تغییر خواهد کرد و چیزهای تازهتری خواهد یافت. دوبارهخوانی متنهای کلاسیک به ما میفهماند که در مرتبه قبلی خوانش تا چه اندازه بیدقتی کردهایم و جزئیات را با سهلانگاری از پیش چشم گذراندهایم. همچنین هرچه سن و تجربه زیستی ما بالاتر میرود و تعداد کتابهایی که خواندهایم بیشتر میشود دریافت ما هم از متن افزایش مییابد. من در نوبه اولی که «شبهای روشن» را خواندم با اینکه از آن بسیار لذت بردم ولی آن را اثری رمانتیک و عاشقانه دیدم تا داستانی فلسفی و هستیشناسانه، ولی در خوانش دوباره که چیزی در حدود ده سال پس از اولین مواجههام با داستان بود آن را اثری فلسفی دیدم و شخصیت اول داستان که همان جوان رویاپرداز است بهتر و بیشتر درک کردم. خب من در این ده سال علاوه بر تجربههای متعددی که از سر گذرانده بودم و کتابهای زیادی که از ادبیات کشورهای مختلف خوانده بودم. تقریبا تمام آثار مهم داستایفسکی را مطالعه کردم. پس باید فرقی بین تلقی من با جوانی که ده سال از من کوچکتر است باشد. به هیچوجه نمیخواهم داستان را فاش کنم. داستان کوتاهی است یا خواندهاید یا اگر هم نخواندهاید مطالعهاش زمان زیادی را از شما نمیگیرد حتما بخوانیدش چرا که در همین داستان کوتاه هم میتوانید عظمت داستایفسکی را دریابید. من اول بار این کتاب را با ترجمه جناب سروش حبیبی خواندم. وقتی که نشر پارسه ترجمه تازهای از آن را به قلم حمیدرضا آتشبرآب منتشر کرد علیرغم قیمت بالایش بهخاطر سابقه خوبی که از مترجم در ذهن داشتم و همچنین تفسیر بلندی که در انتهای کتاب آمده بود آن را خریدم. اگر بهخاطر ترجمه آتشبرآب هم نه ولی برای تفسیر دقیق و موشکافانه پروفسور ولادیمیر واراوا با عنوان «نخستین اگزیستانسیالیست روس» هم که شده کتاب را تهیه و آن را بخوانید. ضمنا من سالها بود که میخواستم فیلم «شبهای روشن» فرزاد موتمن را ببینم که نمیشد بعد از خواندن دوباره داستان، بالاخره آن را دیدم و به نظرم فیلم خوبی نیامد. مهمترین مشکلش هم شخصیتپردازی استاد دانشگاه است که بهجای جوان رویاپرداز در فیلم گنجانده شده بود. ما با وراجیها و داستانهایی که شخصیت اول رمان از خود و زندگیاش میگوید میتوانیم او و رفتار غریبش را درک کنیم. ولی ساکت و مرموز بودن استاد دانشگاه نه تنها هیچ گرهی را باز نمیکند بلکه رفتارش را غیرقابل توجیه جلوه میدهد.
(0/1000)
محمدامین اکبری
1403/2/11
1