یادداشت

عباس دست طلا: داستانی از زندگی حاج عباسعلی باقری
        کتاب صوتی آن را شنیدم. خدا برای انجام کارهاش به دل آدمها یک فکری رو می اندازه . مثل حاج عباسعلی باقری که تعمیرکار ماشین بوده و در آبان ماه ۵۹ که در مسجد اعلام میکرده اند باید به جبهه نیرو برود ، با و جود ترس ، برای اینکه جلوی وجدان خودش و شوهر خواهرش کم نیاورد می‌رود آنجا و بعد پاگیر و دلبسته می‌شود و تا ۸ سال خودش داوطلبانه می‌رفته و تعمیرکار هم می برده حتی پسرانش حسین و رضا را‌ . تا جایی که پسرش حسین در ۱۵ سالگی مصرانه درخواست می‌کند که به عنوان بسیجی تنها  برود نه تعمیرکار همراه پدر. می‌رود و در عملیات کربلای ۵ شلمچه شهید می‌شود.
همیشه وقتی در اردوهای راهیان نور می گفتند بچه های رزمی مهندسی فلان کار را کردند، تصورم مهندسان فکور دانشگاه شریف بود. نمی‌دانستم همین مکانیکهای ساده ، می‌توانند با تجربه خودشان ، ابتکارات خارق العاده ای بزنند که شاید تحصیل کرده ها به ذهنشان نرسد. 
      
13

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.