یادداشت کوثر سادات موسوی
1404/5/24 - 10:12
رقص واژه هاست ، کتابی که تنهایی و عشق یک مرد را به تصویر می کشد ، مردی که هیچ از او باقی نمانده است ، حتی نام اش! هیچ یک از ما از او نامی نمی دانیم ! تنها یک نام در ذهن ماست : «هلیا ...» جز عشق هلیا چیزی از او باقی نمانده ، سرتا پا همه معشوق است. تمنا ها و نجواهای عاشقانه این « عاشق بی نام» باور پذیر است زمان در داستان گم است ، مثل یک هزیان گویی بلند ، هزیان گوییِ عاشق یکه و تنها! از این ها که بگذریم، «اگر توضیحی در ابتدای کتاب داده میشد درمورد فونت های بولد و ریز و زمان داستان ،میتوانست این کتاب را نجات دهد.» پایان کتاب گنگ و مبهم است برای فصل انتهایی میشد آن را از حالت هزیان گویی درآورد و بیشتر رنگ واقعیت به خود بگیرد و شفاف تر نگاشته شود. در کل از فصل یک و دو بیشتر لذت بردم تا فصل سوم...!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.