یادداشت ( زن گریسون ) Bibliophilia
1403/11/14
بعد از یک ماه امتحانات نوبت اول بالاخره یک کتاب تونست خستگی امتحانات رو از تنم بشوره و ببره وقتی رفتم سمت کتابخونه ام تا یکی از کتاب هارو بردارم و بخونم به طور غریزی دلم میخواست این کتاب رو شروع کنم اما با خودم گفتم شاید این کتاب مناسب نباشه . من یه کتاب میخواستم که پنج ستاره ی کامل بهش بدم نمیخواستم ایرادی داشته باشه و اعصابم خورد بشه چون بعد از امتحانات بود میخواستم یه کتاب بی نقص به خودم بدم و میترسیدم این کتاب مطابق با خواسته ام نباشه اما شروعش کردم و یهو به خودم اومدم دیدم ۴۰۰ صفحه رفت اینقدر که این کتاب جذاب شروع شد و از همون صفحه ی اول وارد داستان میشی از همون اول داستان مهیج میشه و با خودت میگی یعنی چییییییی و دقیقا تا صفحه ی آخر همه چیز جذاب و هیجانیه و دلت نمیخواد از ابن کتاب دست بکشی . این کتاب همون چیزی بود که میخواستم یه عاشقانه ی جذاب و رمانتیک که زیادی غم انگیز نباشه ، یه کتاب هیجانی ، یه کتاب که واقعا نمیخواستم صفحه بشمارم و بخونمش هر کتابی که میخوندم حساب صفحه ها دستم بود و این و دوست نداشتم اما این کتاب جوری بود که من نفهمیدم کی شروع شد و کی تموم شد یهو به خودم اومدم دیدم صفحه ی ۵۰۰ ام و واقعا گفتم ینی تموم شد ؟ یعنی کتاب رو باید ببندم و بزارم تو کتابخونه ؟ وقتی با هدف خرید یک کتاب به مغازه رفتم اما چندین کتاب رو که تو لیست خریدم بودند جلوم دیدم نتونستم انتخاب کنم اما به هرکدوم نگاه میکردم تو ذهنم جلد آبی رنگ و گل های مینای رو جلد کتاب رو میدیدم نوشته ی آبی چیز هایی که هرگز فراموش نکردیم و اونموقع قلبم فقط به سمت این کتاب کشیده می شد و اینجوری شد که من این کتاب رو خریدم و واقعا از صمیم قلبم خوشحالم که این کتاب رو انتخاب کردم . وقتی هنوز این کتاب رو شروع نکرده بودم با خودم میگفتم اگه اون یکی رو خریده بودم چی ؟ ولی حالا که کتاب رو خوندم در جواب به خودم میگم اگه اون یکی رو خریده بودم همچین عشق و لذت کتاب خواندنی رو تجربه نکرده بودم . وقتی به داستان کتاب فکر میکنم انقد هیجان و شوق میگیرم که دلم میخواد اشک بریزم . این کتاب همچین کتابی نبود که بگم عالی بود اما .... نه امایی وجود نداره این کتاب عالیه. تمااااام هرچقدر بگم عالیه واقعا کم گفتم و آنقدر قشنگ بود که نمیدونم چطوری توصیفش کنم و هرچقدر که من دارم واسش متن مینویسم بازم به نظرم کمه و ارزشش بیشتره اگه دستم بود هزاران ستاره نصیبش میکردم . و چقدر این اسم برگزیده ی این کتابه ، چیز هایی که هرگز فراموش نکردیم درسته من هم این کتاب را هرگز فراموش نخواهم کرد همیشه توی قلبم جا داره و با اینکه دو روز گذشته هنوز از توی قلبم بیرون نرفته . توصیه میکنم اگر از عاشقانه های هیجانی خوشتون میاد حتما این کتاب رو بخونید چون نصف عمرتون در فناست . پ.ن : از اونجایی که نتونستم تمام شدن این کتاب رو بپذیرم فردای روزی که به اتمام رسید دوباره شروع کردم از اول خوندنش 😅
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.