یادداشت
1402/4/6
قبل از تموم کردن کتاب داشتم به جنگیدن برای آرمانها فکر میکردم. اینکه چقدر آدمها برای رسیدن به چیزی جنگیدن، از همه چی گذشتن، حتی مُردن و در نهایت بعد از گذرِ زمان، حتی وقتی خودشون دیگه نبودن، معلوم شده اون آرمان ارزشی نداشته. واسه هیچ و پوچ تلف کردی زندگی، جوونی، انرژیت رو. حتی هویتِ کریستوفر، شغلی که انتخاب کرده بود، هدفش از زندگی، رها کردن زنی که دوستش داشت همه و همه حولِ محور رسالتی میچرخید که اون از بچگی فکر میکرد بر عهدهاشه اما در نهایت مثل خیلی از وقتایی که در زندگی برای رسیدن به هدف خاصی خودمون رو به آب و آتیش میزنیم و در نهایت وقتی بهش میرسیم میبینیم نه تنها این چیزی که فکر میکردیم نبوده، بلکه کل زندگیمون در مسیر اشتباهی قرار داشته. داستان خیلی تلخ و حقیقتاً کشدار بود و یه جاهایی خیلی حوصلهسربر میشد. اگر کوتاهتر بود، حتماً تأثیرگذارتر هم میشد.
10
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.